جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/jamealasst

آدرس صفحه اینستاگرام:
instagram.com/mohammad_mahdi_mottaghi

نویسندگان

پاسخ به دو سؤال پیرامون تفأل و استخاره

 1-تفاوت استخاره و تفأل چیست؟


استخاره با قرآن را برگرفته از روایات دینی و سنت اولیا و علما و امری شرعی خواند و گفت: استخاره در دین مبین اسلام جزو یکی از احکام فرعی به شمار می آید و در روایات مختلف اسلامی به آن اشاره شده است.


استخاره یعنی "از خداوند طلب خیر کردن" و اگر یک فرد مسلمان در شرایط تصمیم گیری قرار گرفت و همه راههای عقلانی و مشورتی را بررسی کرد و نتوانست به تصمیم نهایی برسد و بر سر دوراهی قرار گرفت آن وقت می تواند اینجا نسبت به تصمیمی که می خواهد بگیرد استخاره کند.

 استخاره در میان علما و مراجع جزو رسومات شرعی است البته به شرط اینکه آنکسی که می خواهد این کار را انجام دهد صلاحیت عقلی و اخلاقی و دینی داشته باشد و آن فرد مراجعه کننده نیز راههای عقلی و مشورتی را انجام داده باشد و در صورت قرار گرفتن در دوراهی تصمیم گیری از طریق قرآن از خداوند طلب خیر کند.


تفأل زدن با استخاره فرق می کند متأسفانه مفهوم استخاره در میان بسیاری از مردم درست تبیین نشده و گاهی افراد تفأل را با استخاره یکی می دانند در حالیکه تفأل یعنی فال گرفتن و از آینده خبر گرفتن و این با استخاره متفاوت است.

افراد شیاد و کاسبکار با سوءاستفاده از ساده اندیشی برخی مردم دست به کارهایی مثل تفأل زدن به برخی از جداول، دعانویسی و ... می کنند، گفت: این افراد موارد خرافی را وارد مباحث دینی می کنند و برای کسب درآمد دست به استخاره با قرآن نیز می زنند که اصلا درست نیست و این افراد اصلا صلاحیت و شایستگی این امر را ندارند .

 

2- آیا تفأل زدن یک امر شرعی می باشد؟؟

پیامبر (ص) فال نیک را دوست مى‏ داشت، به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام برمى ‏دارد و هنگامى که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شر خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى کشیدن است.


اما در مورد فال بد که عرب آن را" تطیر" و" طیره" مى ‏نامد، در روایات اسلامى- همانطور که گفتیم- شدیدا مذمت شده، همانطور که در قرآن مجید نیز کرارا به آن اشاره گردیده و محکوم شده است « مانند سوره یس آیه ۱۹ سوره نمل آیه ۴۷ » از جمله در حدیثى مى خوانیم که پیغمبر ص فرمود: "الطیرة شرک؛ فال بد زدن (و آن را مؤثر در سرنوشت آدمى دانستن) یک نوع شرک به خدا استو نیز مى ‏خوانیم: که اگر فال بد اثرى داشته باشد، همان اثر روانى است، امام صادق ع فرمود: (فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را مى‏ پذیرى، اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنى، هیچ اثرى نخواهد داشت.)


بنابر مطالب نقل شده می توانیم بفهیم که راه صحیح چگونه است. اگر استخاره با قرآن سبب امید انسان برای اقدام و حرکت است، می توان آن را نیک دانست اما جایی که تفال زدن، بتواند به یاس و سستی در کار منجر شود، قطعا درست نیست. شاید به همین دلیل در روایات، از تفأل به قرآن نهی شده باشد:


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لا تَتَفَأَّلْ بِالْقُرْآن؛حضرت صادق علیه السلام فرمود: بقرآن تفأل نزن.


البته یک احتمال دیگر در وجه منفی تفال به قرآن این است که کسی تصور کند، با این کار از آینده مطلع می شود. و با توجه به اینکه چنین تفالی، حقیقتا علمی به آینده حاصل نمی کند، شخص نسبت به قرآن بدبین می شود. و تصور می کند که قرآن فلان گونه بیان کرده در حالی که رخ نداده است.

بنابراین برای پناه بردن به قرآن، باید به شناخت آن چنگ زد! نه اینکه صفحات قرآن را ملاک فال زدن قرار دهیم.

 

منابع:

 

1-     گفتگوی خبر گزاری مهر با حجت الاسلام احمد شرفخانی معاون فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه

2-     تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۳۱۷.

3-     سفینة البحار جلد دوم صفحه ۱۰۲.

4-     تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۳۱۸.

5-     الکافی، ج‏۲، ص۶۲۹.

6-       الکافی، ج‏۲، ص۵۹۹.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۲:۲۲
محمد مهدی متقی

سلام

در این مطلب سعی دارم چند مورد از شبهات بی اساس در مورد واقعه عاشورا رو بررسی کنم.

نکته اول: ایا کودک شیرخوار اب می خورد و گردن دارد؟

ابتدا باید خدا را شکر کرد که دشمنان اهل بیت(ع) را از احمقان قرار داده است حضرات انگار در عمرشان نوزاد ندیده اند.

اولا :وقتى أصحاب امام حسین و تمام نزدیکانش به شهادت رسیدند و جز پسرش علىّ زین العابدین (ع) و فرزند شیرخواره کسی باقی نماند فرزندی که مادر به دلیل نبود اب شیری ندارد که او را تغذیه کند و کودک ازتشنگی و گرسنگی دست و پا میزند. بله کودک شیرخوار اب می نوشد. زمانی که هوا خیلی گرم است یا نوزاد تب دارد در این صورت اشتهایش کم می‌شود و بهتر است در روز چند مرتبه به میزان کم به او آب بدهید تا بدنش دهیدراته نشود یعنی آب بدنش از بین نرود.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=163849

ثانیا: افاضه فرموده اند سر نوزاد به بدنش چسبیده!!!در صورتی میشود پذیرفت که نوزاد، ناقص الخلقه باشد و نوع خاصی از بیماری در او باشد که افراد بدون گردن به دنیا آمده و مثل پروانه سرشان چسبیده به تنه هست!!! وگرنه هر نوزاد سالمی به تناسب جثه دارای گردن است و قرار نیست بعدا در طول رشد گردنش جوانه بزند!!!و از تنه جدا شود .تنها تفاوت در توانایی نگه داشتن سر است که به طور میانگین و به تناسب جثه نوزادان از پایان ماه اول کم کم شروع به گردن گرفتن و نگه داشتن سر می کنند لذا در حدود 6ماهگی تا  زیادی این امر صورت گرفته و کودک کمابیش قادر به نگه داشتن سر خواهد بود.و گردن به خوبی قابل تمایز است.

نکته دوم: فاصله تیر اندازی حرمله و چرا خود امام (ع) هدف تیر قرار نگرفت؟

اولا: امام وقتی با اهل حرم خداحافظی می کرد متوجه تشنگی بی امان علی اصغر شد زیرا نه مادرش شیر داشت و نه هیچ شتری که آنجا بود، برخی از مقاتل گویند که امیدی به زنده ماندن این بچه نبود چون از شدت گرسنگی و تشنگی دست و پا می زد. شاید امام اندک امیدی داشت که دشمن از سر رحم این بچه را سیراب کنند، شاید هم به خودشان بیایند و عمق جنایتی را که می کنند ببینند، شاید هم برای بیدار شدن برخی از دلها این کودک را میان لشگر دشمن برد.(معالی السبطین،ج 1: 423، محدثی)

بله ایشان به میان  لشگر دشمن رفتند پس دویست متری در کار نیست.

وقتی حضرت میان لشگر دشمن رفت چون شمشیر نکشیده بود، همه می دانستند که الان سر جنگ ندارد و می خواهد چیزی بگوید یا نشان دهد، بعد از اینکه علی اصغر بر دست حضرت بالا رفت و سرش مقداری به عقب افتاد، لشگریان دست و پا زدن این بچه را دیدند و مبهوت ماندند، عمر سعد متوجه بهت لشگر شد و دستور را صادر کرد و از آنجایی که حضرت خیلی به لشگر نزدیک شده بود تا بی امانی بچه را ببینند امکان دارد حرمله 10 متر با حضرت فاصله داشته باشد و او از تیر سه شعبه استفاده کرد که عرض بزرگ تیر سبب اصابت به هدف کوچک شود.

ثانیا: بله دشمن امام (ع) خونخوار و سنگدل است.در ان موقع هم بحث استراتژی جنگ نبود چون فردی که تنها مانده و یارانش کشته شده اند. و هزاران نفر برابرش صف کشیده اند. قطعا کشته خواهد شد.آیاشما بعید می دانید دشمن خونخوار و کینه توزی که برای نشان دادن هر چه بیشتر بغض و دشمنی خود بعد از اتمام چنگ بر بدن امام حسین(ع) و یارانش اسب می تازد و خیمه ها را غارت و آتش می زند ، زنان و کودکان را بی رحمانه کتک می زند در همین راستا برای آزار هر چه بیشتر امام حسین (ع)، نخست فرزند شیرخوار او را را  به قتل برساند.

 

نکته سوم: ایا امام حسین (ع) و یارانشان تشنه بودند ؟پس چرا چاه حفر نشد؟

اولا:مسأله تشنگی امام حسین علیه السلام از مسلمات است و یک مسأله یقینی و قطعی است  تردیدی در آن نیست.

اما در مورد کتاب غم نامه کربلا که همان ترجمه لهوف ابن طاووس است  صفحات 14-29-63-78 را  مطالعه کنید. که اشاره به تشنه لب شهید شدن امام حسین(ع) دارد.

http://dl.faraghlit.com/Book/lohouf/lohuf-Gham%20Name%20karbala-Motarjem%20Eshtehardi-Faraghlit.com.pdf

کتابهای تاریخی که در مورد تشنگی امام  حسین (ع) در زمان شهادت سحن گفته اند عبارتند از:

کامل الزیارات، 131؛ وسائل الشیعة، 3/282 و 25/278؛ مستدرک الوسائل، 10/237 و 10/239.البدء و التاریخ، 6/11؛ الاخبار الطوال، 258.

 

ثانیا: بر فرض پذیرش این که آب در حد چهار یا پنج متر عمق زمین وجود داشته باشد –- شما صورتی را فرض کنید که تعداد محدودی با خانواده در محاصره شدید و سخت دشمن باشند، دشمنی که از گرفتن آب از نهر جلوگیری می کند طبعاً از حفر چاه نیز به طور جدی تر جلوگیری خواهد نمود، علاوه بر این که زمین کربلا ماسه زار است و کندن آن بسیار سخت و هرچه از آن حفر کنید دوباره پر می شود و این کار بسیار مشکل است.

در عین حال با هر زحمتی هم که بود اصحاب امام (ع) چاه کندند هم چنان که ابن زیاد در نامه اش به عمر سعد به آن اشاره می کند و می گوید: اما بعد، به من خبر رسید که حسین و بچه هایش آب می خورند و چاه حفر نمودند ... زمانی که نامه ام به تو رسید تا می توانی آنها را از کندن چاه ممانعت کن و بر آنها سخت بگیر و اجازه نده که از آب فرات قطره ای بنوشند ...

 

نکته چهارم: اتهام دزدی به شخصیتی چون حسین (ع)

ایا امام حسین(ع) در جنگ ایران شرکت داشتند؟

اولا: آنچه در کتب تاریخ آمده است مصادره اموال کاروان تجاری یزید یک بار توسط امام حسین (ع) انجام گرفت و آن در مسیر راه عراق بود که کاروانی تجارتی از یمن به سوی شام می‏رفت و برای یزید، اجناس قیمتی می‏برد. وقتی امام حسین(ع) در منزلگاه تنعیم به آن کاروان برخورد کرد، کالاهای آن را مصادره کرد تا راه برای وابستگان به یزید، ناامن شود. به افراد کاروان هم فرمود: هر کس بخواهد با ما به عراق بیاید، کرایه کاملش را خواهیم داد و با او رفتار خوب خواهیم داشت و هر کس هم بخواهد جدا شود، کرایه‏اش را تا اینجا می‏پردازیم. برخی جدا شدند، بعضی هم همراه امام آمدند. حضرت با این شیوه هم ضربه اقتصادی به حکومت یزید زد و هم از افراد دشمن، جذب نیرو کرد. (تاریخ طبرى، ج4، ص 289؛ حیاةالامام الحسین، ج3، ص 59؛ کامل، ابن اثیر، ج2، ص 547)

 

اما در رابطه با دلیل و حکمت این کار باید بگوئیم که بعد از عهد شکنی معاویه در اعلام ولایت عهدی فرزندش یزید (که بر خلاف مفاد صلح نامه امام حسن مجتبی و معاویه بود)، امام حسین (ع) حکومت یزید را نامشروع دانسته و وظیفه خود را مخالفت و قیام در برابر آن می دانست و از همان روزهای نخست حکومت یزید حرکت اعتراضی خود را آغاز کردند و به مکه رفتند. بعد از اینکه مأموران یزید در صدد بودند با هتک حرمت مکه و بیت الله آن حضرت را به قتل بر سانند، حج خود را ناتمام گذاشته و مکه را به قصد عراق ترک کردند. در این زمان مبارزه بین امام و مأموران مخفی یزید شروع شده بود. در منزل تنعیم که بعد از مکه در مسیر عراق قرار گرفته است امام در راستای مبارزه خود دستور مصادره اموال کاروان یزید را صادر کردند و با این کار خود عدم مشروعیت یزید را عملاً به همگان اعلام نمودند.

البته لازم است به این نکته هم توجه نمائید که در کتبی همانند "ارشاد"سخنی از مصادره اموال نیست و فقط آمده است که امام در منزل تنعیم شتران این کاروان را اجاره کرده بود.

 

ثانیا:

1. اعتبار یک منبع تاریخی یا روایی به این معنا نیست که تمام مطالب ذکر شده در آن صد در صد قطعی و مورد تأیید است. تاریخ طبری نیز از این قاعده مستثنا نیست. ثانیاً: علاوه بر این، خبر فوق در منابع شیعی وجود ندارد.

2. برخی از راویان، راوی این خبر یعنی علی بن مجاهد را توثیق نمی کنند. یحیی بن معین، یحیی بن ضریس، علی بن حسن هسنجانی دریاره وی می گویند او کذاب و جاعل است.

3. بر فرض صحت خبر شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در چنین نبردی؛

الف: آنان اگرچه جزو مخالفان حکومت خلفای سه گانه بودند، اما این بدان معنا نیست که امام علی (ع) و فرزندان و علاقه مندانش از حوادث و رخدادهای جامعه به دور باشند و به قوانین شهروندی پای بند نباشند.

ب: بر فرض صحت چنین خبری، شرکت آنان در این نبرد همراه دیگر نیروهای رزمنده می توانست جنبه فرهنگی داشته باشد؛ یعنی آنان به عنوان سرباز در کنار دیگر نیروهای سپاه اسلام تعدیل کننده نیروهای رزمنده از تعرض های بی جا و بی مورد هنگام ورود به شهرها در برخورد با جان و مال مردم باشند.

ج: در کدام تاریخ ثبت شده است که نیروها و سربازان ایران به دست آن دو امام کشته شده اند.

 

نکته پنجم:ایه خواندن یزید برای بازماندگان کربلا.نظر دختر امام حسین(ع) در مورد یزید.

اولا: انکسی که ایه خواند معاویه نبود بلکه یزید بود. در جهل یاوه  گویان همین بس که فرق یزید و معاویه را نمیدانند اصلا معاویه در زمان شهادت امام حسین(ع) زنده نبود .

در این مورد به پاسخ شخص امام زین العابدین(ع) اکتفا می کنم.

حدیث می‌خوانیم: هنگامی که امام علی بن الحسین ـ علیهم‌السلام ـ را با غل و زنجیر وارد مجلس یزید کردند، یزید رو به امام کرد و آیه سوره شوری را خواند: «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» و می‌خواست چنین وانمود کند که مصائب شما خانواده نتیجه اعمال خودتان است و از این طریق زخم زبان بزند، اما امام فوراً کلام او را نفی کرد و فرمود: «کلا ما نزلت هذه فینا، اِنّما نُزلت فینا: «ما اصاب من مصیبةٍ فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبلِ اَنْ نَبْرَأها؛ چنین نیست، این آیه درباره ما نازل نشده است، آن‌چه درباره ما نازل شده است، آیه دیگری است که می‌گوید: هر مصیبتی در زمین یا وجود شما رخ دهد، پیش از آفرینش شما در لوح محفوظ ثبت شده است ( و فلسفه و حکمتی دارد)».

ثانیا:

یزید لعین دختری به نام عاتکه داشت. وی نیز پرسید سکینه دختر امام حسین علیه‏السلام کدام یک از شمایید؟ سکینه فرمود: منم دختر آن کسی که او را در عوض کفّار بدر و حنین کشتید. وای بر تو ما را استهزا می‏کنید و شماتت می‏نمایید. دختر یزید لعین گفت:
من عاتکه دختر یزیدم، صاحب عزّت و دولتم، و اهل حق و دیانتم سکینه علیه‏السلام فرمود: تو کسی هستی که پدر ستمگرت به کشتن آل محمّد صلی الله علیه و آله فخر می‏کند و مادرت نیز تمکین غلام خود را کرد، پس بر تو و بر او لعنت خدا باد!
دختر یزید لعین از این پاسخ گویا سنگ بر دهانش خورد.


نکته ششم: چرا امام حسن(ع) قبام نکردند ولی امام حسین(ع) قیام کردند؟ایا هدف امام حسین (ع) سلطه جویی بود؟

اولا :جواب سوال اول را از لینک زیر مطالعه کنید:

http://hajj.ir/43/12406

ثانیا: اگر هدف امام حسین (ع) سلطه جویی بود جان خود و خانواده اش را فدا نمینمود و با لشگری اندک به جنگ هزاران نفر نمیرفت.

امام حسین ۵ انگیزه مهم از قیام عاشورا داشتند.مهم ترین انگیزه و هدف ایشان حفظ دین بوده که در راس همه امور است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۳:۱۸
محمد مهدی متقی

حسین چراغ هدایت است.

پس هدایت مهم ترین درس عاشوراست. امام حسین (علیه السلام) خیلی تلاش داشت تا روز عاشورا عده ای هدایت شوند. در مسیر خود به خیمه عبیدالله حرّ جوفی رفت، به خیمة زهیر رفت، با عبدالله بن مطیع صحبت کرد، هر کسی را می دید سعی می کرد نصیحت کند، روز عاشورا خیلی نصیحت کرد، خیلی موعظه کرد تا شاید اثر کند، یک نفر هم یک نفر است که به آنها ملحق شود.

عصر عاشورا وقتی صدای هل من ناصر اباعبدالله (علیه السلام) بلند شد؛ هدفش باز هم هدایت بود. بعضی نقل کرده اند دو جوان در سپاه ابن زیاد یکی به نام سعد و دیگری به نام ابوالحتوف، نگاهی به هم کردند گفتند: حالا برویم به امام حسین بپیوندیم -همه یاران امام کشته شده بودند و آخرین نفر خود امام حسین مانده بود- این دو جوان آمدند به امام پیوستند و شهید شدند. بالاخره اثر دارد هدایت هدف اصلی است.

راز کشته نشدن بعضی از دشمنان امام حسین علیه السلام

امام سجاد (ع) می‌گوید روز عاشورا، پدرم را دیدم که به دشمن حمله می‌کرد،  ولی در آن درگیری، بعضی از افراد دشمن را با این که زیر شمشیر او قرار می‌گرفتند، رها می‌کرد و نمی‌کشت
راز این موضوع را نمی‌دانستم هنگامی که به مقام امامت رسیدم، فهمیدم آن کسانی را که پدرم نمی‌کشت، در نسلشان شخصی که ما اهل بیت را دوست بدارد وجود داشته و پدرم برای حفظ آن دوستِ ما، پدر را نمی‌کشت
_____________________
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم، ص۸۴ به نقل از معالی السبطین، ج۲، ص۳۱

 

 دو بار امام عمر سعد را نصیحت نمود

یکی ششم محرم که یک طرف عمر سعد، پسرش حفص و غلامش و طرف دیگر اباعبدالله الحسین 0علیه السلام) ، اباالفضل العباس (علیه السلام) و علی اکبر (علیه السلام) ؛ درمقابل هم نشستند. اباعبدالله به عمر سعد فرمود:

یا عمر اِتّق الله ولا تُشارک فی دَمی

پسر سعد از خدا بترس و در قتل من شرکت نکن؛ چرا در قتل من شرکت می کنی؟ عرض کرد: یابن رسول الله، من اگر در قتل شما و در این جریان شرکت نکنم ضربه می بینم. فرمود:

چه ضربه ای می بینی؟

گفت: خانه ام را از من می گیرند. فرمود:

من به تو خانه می دهم.

گفت: تجارت و کاسبی ام تعطیل می شود و باغم را از من می گیرند.

فرمود: من به تو باغی می دهم.

گفت: آقا زن و بچه ام امنیت شان را از دست می دهند. فرمود:

من به تو امنیت می دهم، من به آنها مأمن می دهم.

گفت: آقا اصلاً این حرف ها نیست، حکم فرمانداری ری به اسم من خورده اگر در این جریان شرکت نکنم ری به من نمی رسد. اباعبدالله (علیه السلام) فرمود:

قبول داری من فردی صادق هستم؟

-عمر سعد امام حسین را می شناخت، می دانست اینها چه کسانی هستند. خودش گفت:

والله انی اعلم حرکت أذی اهل البیت

به خدا قسم می دانم آزار این ها حرام است، جایز نیست

فرمود: اگر در قتل من شرکت کردی به ری نمی رسی.

امام حسین جملة خیلی زیبایی دارد، که امام صادق (علیه السلام) در حدیثی به آن اشاره می کنند. ایشان می فرمایند: شخصی به امام حسین نامه ای نوشت، گفت:

یَابْنَ رَسُولَ اللهَ، عِظْنِی بِحَرفَیَن

دو کلمه مرا نصیحت کنید. -نصیحت باید کوتاه باشد که زود اثر کند- حضرت برایش نوشت:

مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِیَهِ اللهِ کانَ أفْوَتَ لِمَا یَرْجو وَأسْرَعْ لِمَجِسءِ مَا یَحْذَرُ

هر کس تلاش کند از راه گناه به هدفی برسد در آخر به آن هدف نمی رسد.

1- امیدش ناامید می شود.

2- از هر چه می ترسد زودتر به سرش می آید.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۳:۰۲
محمد مهدی متقی

                                   

روزه دارای فواید و برکات مختلف در ابعاد فردی و اجتماعی است.

 امام صادق (ع) :

روزه به این دلیل واجب شده است که میان فقیر و غنی مساوات برقرار گردد، و این به جهت آن است که غنی طعم گرسنگی را بچشد و نسبت به فقیر ادای حق کند؛ چرا که اغنیا معمولاً هر چه را بخواهند برای آنها فراهم است، خدا می خواهد میان بندگان مساوات باشد، و طعم گرسنگی و درد و رنج را به اغنیا بچشاند تا آنان به ضعیفان و گرسنگان رحم کنند.

"من لایحضره الفقیه، ج2،ص73"

امام صادق (ع) در این حدیث به یکی از آثار اجتماعی روزه پرداخته اند و به روشنی پاسخ شبهه افکنان را داده اند . چرا که اغنیا هر زمان اراده کنند با امکانات خود نیازهایشان از جمله گرسنگی را برطرف می کنند ، اما در روزه امکانات آنها موثر نیست و باید سختی و فشار گرسنگی را اجبارا بچشند .

این تجربه عملی موجب می شود روزه دار با گرسنگی و تشنگی موقت ، عاطفه اش شکوفا شده و موقعیت گرسنگان و مستمندان را بهتر درک کند و مسیری در زندگی او باز شود که حقوق زیردستان را ضایع نکرده و از دردهای محرومان غافل نباشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۷
محمد مهدی متقی



دکتر ژان فرموزان در باره فواید روزه داری چنین می گوید:

در آغاز روزه داری، زبان باردار است، عرق بدن زیاد می شود، دهان بو می گیرد، گاه آب بینی را می افتد و همه، علامت شستشوی کامل بدن است. پس از سه، چهار روز، بو برطرف می شود، اسیداُوریک ادرار کاسته می شود و شخص احساس سبکی و خوشی خارق العاده ای می کند و در این حال اعضا هم استراحتی دارند.


 دکتر کارلو :

روزه ای که اسلام واجب کرده، بزرگترین ضامن سلامتی بدن است.


دکتر کارل (فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی) می گوید:

لزوم روزه داری در تمام ادیان تأکید شده است. در روزه ابتدا گرسنگی و گاهی نوعی تحریک عصبی و بعد ضعف احساس می شود، ولی در عین حال کیفیات پوشیده ای که اهمیت زیادی دارند، به فعالیت می افتند و بالاخره تمام اعضا مواد خاص خود را برای نگهداری و تعادل محیط داخلی و قلب قربانی می کنند.


دکتر بندیکت :

در این مدت (ایام روزه) در ترکیب خون، هیچگونه اخلاطی به هم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود، یک حالت جوانی و نشاطی است که برای روزه داران رخ می دهد.


کلنل درورشا (روانشناس) :

روزه موجب حالت جزبه روحی می شود.


شهید دکتر پاک نژاد :

در ظرف مدت یک ماه روزه داری، آدمی دارنده یک بدن تازه تعمیر شده و آزاد گردیده و از قید و بند سموم رها شده است.


دکتر اتوبو خنگر در کنگره پزشکی بغداد :

شخص روزه دار با سوزاندن رسوبات بیمارگونه و چربی های زائد بدن، کوره متابولیسم خود را می افروزد. در مدت پنجاه سال که از تأسیس کلینک اتوبوخنگر می گذرد، بیش از پنجاه هزار بیمار در این کلینیک، توسط روزه درمان شده امد.دانستن فلسفه احکام، سبب معرفت و شناخت بیشتر نسبت به دین می گردد و همین شناخت، باعث تقویت اعتقاد و ایمان انسان خواهد شد.


تذکر مهم: اگر هدف از روزه این باشد که مثلاً روزه بگیرد تا در چاقی و لاغریش اثر کند، و یا در قند و چربی خونش و ... مؤثر واقع شود، این روزه نزد خداوند سبحان ذره ای ارزش و ثواب ندارد و چه بسا موجب خشم و غضب خداوند گردد و او را به عذاب الهی مبتلا سازد. بر همین اساس حضرت علی (ع) فرمودند: با اخلاص (عمل را فقط برای خشنودی خداوند انجام دادن) کارهای انسان نزد خداوند قبول می شود.(غررالحکم، ص 432).

بنابراین وظیفه یک فرد مسلمانی که می خواهد روزه بگیرد و یا عمل واجب و مستحبی را انجام دهد، آن است که بگوید:«خدایا! می دانم تو حکیمی و تمام دستوراتت برای خیر و سعادت ما است، و می دانم این عمل فوائد زیادی برای من و حتی جامعه دارد، ولی من این عمل را فقط برای رضایت و خشنودی تو انجام می دهم».و لازم نیست اینها را به زبان بگوید، بلکه در دلش چنین نیتی داشته باشد، کافی است.

کسانی که دلشان به حال مردم می سوزد و دوست دارند جوانان این مرز و بوم، جوانانی سالم از نظر روحی و جسمی باقی بمانند، راهی ندارند جز آنکه دلهای پاک جوانان را با دستورات حیاتبخش اسلام عزیز آشنا سازند و مسائل اسلام را با استدلال و منطق برای آنان بیان نمایند.

برادران و خواهران عزیر بدانند که آنچه درباره فلسفه احکام گفته می شود، قسمتی از علت احکام می باشد و الا ذهن ما توان درک حقیقت و تمام علت احکام را ندارد، زیرا علم ما در برابر علم بی نهایت خداوند علیم و ائمه اطهار (ع) نا چیز است. بر همین اساس،رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید:«در روزه آنقدر فایده هست، که قابل شمارش نیست».

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۲۴
محمد مهدی متقی

ما در نماز خود می گوئیم: " قل هو الله احد" یعنی: بگو خدا یگانه است. ما به چه کسی میگوئیم که بگوید خدا یگانه است؟ و آیا خدا خود نمی داند که یگانه است؟

پاسخ: این مسئله به زبان و ادبیات و فرهنگ سخن گفتن مربوط می شود. وقتی ما کار نادرستی انجام میدهیم و عصبی می شویم می گوئیم: «آخه چرا اینکار را کردی» یا « آخه بگو چرا اینکار را کردی» یا « آخه بگو مگه مرض داشتی که این کار را کردی»! این جملات را ما به خودمان می گوئیم و معنی آن اینست که: ما نمی بایست اینکار را می کردیم. (نه اینکه از کسی می خواهیم که بگوید: چرا اینکار را کرده است، و یا برود از کس دیگری بپرسد که او چرا اینکار را کرده بوده).

یا مثلاً ما می شنویم که کسی به کسی می گوید: آقا باز هم تشریف بیاورند! یعنی: تو باز هم اینجا بیا. فرق این دو گفته در این است که اولی: مخاطب خود را گرامی و ارجمند و بزرگوار میدارد ولی دومی این چیزها را ندارد.

در زبان عربی در زمینه های گوناگون یکسری ریزه کاریهائی وجود دارد. مثلاً در زمینه "ارج گذاشتن و گرامی داشتن و اهمیت دادن" از جمله: «شأن بمعنی: مرتبه و جایگاه» و «تعظیم بمعنی: بزرگ داشتن» و «تفخیم بمعنی: شکوه دادن» وجود دارد.

مثلاً در آغاز سوره بقره می خوانیم: « ذالکَ الکتاب» یعنی « آن کتاب». آن کتاب یعنی کدام کتاب؟ یعنی همین کتابی که جلو ماست و قرآن نام دارد و داریم آنرا می خوانیم. چرا نمی گوید "این کتاب"؟ اگر بگوید "این کتاب" در اینصورت قرآن هم از نظر گوینده کتابی است مانند هر کتاب دیگری. ولی وقتی می گوید "آن کتاب" در آنصورت گوینده، قرآن را بزرگ می کند و ارج می گذارد و اهمیت میدهد.

جمله « قل هو الله احد» بمعنی: « بگو خدا یکتا است» نیز در ظاهر بمعنی «بگو خدا یکتا است» می باشد ولی در معنی یعنی: "من میگویم خدا یکتا است". یعنی: ایمان و عقیده و دیدگاه من اینست. (نه اینکه به کسی می گویم که او بگوید: "خدا یکتا است").

اما اینکه آیا خدا خود میداند که خودش یکتا است یا نه، روشن است که وی این را میداند، چنانکه وقتی شاگردی به آموزگاری  پاسخی می دهد خودِ آموزگار آنرا می داند، ولی شاگرد میخواهد که میزان دانائی و فهم و شایستگی خود را نشان بدهد. یا مثلاً وقتی در جهان سیاست کسی کاری را محکوم می کند، دیگران که می دانند آن کار محکوم است ولی او موضع خودش را اعلام میکند. وقتی ما میگوئیم "خدا یکتا است" ما ایمان و دیدگاه خودمان را ابراز می کنیم، و با آن می گوئیم: خدای خورشید، خدای ماه، خدای زیبائی، خدای جویبار، خدای جدید قانون خود ذاتی الکترون، خدای جدید قانون خود ذاتی پروتون، خدای تصادفی درست شدن هستی و خدایان دیگری وجود ندارد. هر چه هست همه یک چیز است و از یک جا می آید و آن فقط یک خداست.

منبع:quranology.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۳۵
محمد مهدی متقی


 نکته اول:  واقعش این است که از سؤال برخی معلوم می‌شود که حتی یک بار هم قرآن را نخوانده‌اند، و اساساً تفکر و تعمق نیز نمی‌کنند، بعد به شکلِ شاخ و شانه کشیدن، چون و چرا هم می‌کنند! یکی از روش‌های خیلی کهنه آنان نیز دائم "عرب و عجم" گفتن است. خب این که سؤال نیست، شبهه هم نیست، بلکه فقط جوسازی است . حالا اگر کسی به آنها بگوید که از کجا فهمیدید که در قرآن سخنی از "برف " نیامده است و کی گفته که عرب‌ها سرما ندیده‌اند، چه خواهند گفت؟ وقتی به جای سؤال کردن، ابتدا یک قضیه‌ای که صحت ندارد را فرض مسلم می‌گیرند و سپس درباره‌ی فرض خود [که به قرآن نسبت داده‌اند] چون و چرا هم می‌کنند، معلوم می‌شود که بدون علم، وارد موضع‌گیری مغرضانه شده‌اند و اصلاً به دنبال پاسخ نیستند.

 

نکته دوم: این طور نیست که در شبهه جزیره عربستان هیچ سرما و برف و تگرگی نیامده باشد و نه این طور است که مردم به جاهای دیگر سفر نکرده و ندیده باشند. مثل این است که کسی بگوید: چون در شهری مثل تهران یا اصفهان یا مشهد، هوا رطوبت ندارد و شرجی نیست، مردمان این شهرها اصلاً نمی‌دانند و نمی‌فهمند که رطوبت هوا یعنی چه؟!

 

 نکته سوم: برف و تگرگ، همان بارانی است که به علت برودت (سرمای) هوا، یخ زده است. اگر ذراتش ریز باشد به دانه‌های برف مبدل می‌شود و اگر درشت‌تر باشد و بیشتر یخ بزند، تگرگ می‌شود. و هر کس کمی قرآن خوانده باشد، با آیات متعدد در خصوص "باران" که ریشه برف و تگرگ است، آشنا می‌شود، هر چند در قرآن کریم به برف و تگرگ نیز اشاره شده است:

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» (النّور، 43)

ترجمه: آیا ندیدى که خداوند ابرى را (از هر سو) به آرامى مى‏راند سپس میان (قطعات) آن پیوند مى‏دهد سپس آن را متراکم مى‏سازد، پس باران را مى‏ بینى که از لابه‏لاى آن بیرون مى‏آید، و نیز از آسمان (بالاى سرتان) از کوه‏هاى ابر یخ‏زده که در آن هست برف و تگرگ فرو مى‏ریزد، پس به سبب آن به قومى که بخواهد (در دنیا به آنها کیفر دهد) زیان مى‏رساند و آن را از قومى که بخواهد برمى‏گرداند، نزدیک است روشنى برقش (نور) چشم‏ها را از بین ببرد.

 

نکته چهارم:  با تمام این اوصاف اگر نام چیزی در قرآن نیامده باشد مسئله عجیبی نیست؛ چیزهای زیادی  وجود دارد که در قرآن به آنها اشاره نشده است. برای مثال درباره میوه‌ای؛ مانند پرتقال یا لیمو و یا موز یا درباره موادی؛ مانند نفت و بنزین و بسیاری از چیزهای دیگر مطلبی در قرآن وجود ندارد. پس این پرسش نسبت به همه آنها وجود خواهد داشت. بدیهی است که این نقصی برای قرآن نخواهد بود؛ چراکه قرآن کتاب دائرة المعارف نیست، تا اسامی هر چیزی در آن وجود داشته باشد. وقتی می گوییم قرآن کتابی جامع است، منظورمان این است که همه چیزهایی که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت اخروی و دنیوی خود بدان محتاج است، در قرآن بیان شده است. و قرآن در تبلیغ خود باید طوری سخن بگوید که هم مخاطبین اولیه درک کنند و هم افرادی با سطح علمی بالاتر و کسی را دچار سردرگمی نکند به عبارت دیگر، قرآن در کلام خود با مخاطبانش رعایت سطح فکری و فرهنگی همه را کرده است.

 

نکته پنجم: خب حالا آن که با "عرب، عرب" گفتن و بحث سرما و گرما می‌خواست قرآن را رد و تکذیب کند، چه می‌گوید؟ آیا پس از آشنایی با این آیات ایمان می‌آورد و یا دست کم اقرار می‌کند که در مورد قرآن به خطا قضاوت کردم؟ خیر، بلکه بسیاری بدتر لجاج می‌کنند، چرا که قرآن چیزی به ظالمین به جز خسران آنها نمی‌افزاید.


وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۳
محمد مهدی متقی

نکته اول:  واژه کفر، از نظر لغت شناسان عرب به معنای «پوشاندن» است.

فقهاء عظام شیعه، کسی را که منکر یگانگی خداوند باشد یا شریک برای او قرار دهد، و موارد دیگری را که در رساله ها بیان شده است، کافر شمرده اند.برای نجاست کافر به آیه "انما المشرکون نجس ..." استدلال شده است.

فقهای شیعه در باره نجاست کفار تقریبا اتفاق نظر دارند؛ اما نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان و ...) بعضی از فقها آنان را پاک می دانند و می گویند: محکوم به طهارت ذاتی اند؛ یعنی بدانیم که او با نجاسات، تماس بدنی نداشته و از آنها استفاده هم نکرده است، دیگر نجس نیست.

 

نکته دوم: راغب اصفهانی می نویسد: نجاست بر دو نوع است:

1- یک نوع که با حواس قابل درک است.

2- نوع دوم که با دیده بصیرت قابل درک است.

خداوند مشرکان را به نجاست نوع دوم توصیف کرده و فرموده است:« اى کسانى که ایمان آورده‏اید، جز این نیست که مشرکان نجس و پلیدند.

 

نکته سوم: در جایی که برای مجرم و گناه کار، مجازات و کیفری در نظر گرفته می شود طبعا مصلحت جامعه و اجتماع و نوع مردم در نظر گرفته شده است  نه شخص مجرم؛ مثلا وقتی کسی نظم جامعه را بر هم می زند و آشوب به پا می کند در این صورت برای مصلحت جامعه و اجتماع، این شخص دستگیر شده و روانه زندان می شود گرچه این نوع برخورد با او توهین به شعور، شخصیت، اختیار و آزادی به حساب می آید ولی هیچ عاقل منصفی به این نوع برخورد اعتراض نمی کند.

از نظر لغوی نجس به معنای پلیدی ، ناپاک، آلوده، می باشد و کسی که وجود خداوند قادر را انکار می کند و یا برای او شریک قرار می دهد قطعا آلوده و ناپاک است این یک کیفر و مجازات است برای کسانی که وجود خداوند را انکار می کنند و بدیهی است که ممکن است شخص اجرای کیفر و مجازات را توهین به خود تلقی کند اما عامل این توهین خود شخص است.

مانند این است که  قاضی فردی را که دزدی کرده دزد خطاب کند و او را مجازات کند و دزد بگوید چرا به من فحش میدهی و مرا مجازات میکنی من فقط اموال مردم را قرض میگرفتم؟؟

 

نکته چهارم : حکم به نجاست کفار اگر چه ممکن است مستند به پلیدی فکر و روح و روان کافر باشد ولی در ظاهر، حکم به قطع کردن بعضی از روابط با کافر است که مسلمان را از این که از هر جهت با بیگانه یگانه شود و تحت تأثیر افکار و عادات و اخلاق کفار قرار بگیرد مصونیت می دهد و استقلال او را حفظ می نماید به بیان دیگر، دلیل حکم اسلام به نجاست کفار آن است که در حد امکان، مانعی برای معاشرت مسلمانان با آنها ایجاد شود تا از نفوذ افکار مخرب آنها در بین افرادی از مسلمانان که توانایی های علمی کمتری در بحث با آنان دارند، جلوگیری به عمل آید .

پس حکم به نجاست کفار، کاملاً منطقی و حکیمانه و یک مجازات برای او به حساب می آید.

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۲
محمد مهدی متقی

نکته اول: بیشتر زبان شناسان بر این باور و عقیده هستند که زبان عربی از جهت قواعد دستور زبان و جامعیت، از دیگر زبان های دنیا کامل تر و غنی تر است. قرائت و اذکاری که در نماز است، به صورت دقیق در هیچ زبانی ترجمه ندارد، یعنی نمی توان مفاهیمی را که در اذکار نماز است، به صورت دقیق ترجمه کرد و آن را بیان نمود . چه بسا برخی از کلمات یا جملات، معانی بسیاری در خود جای داده که با یک یا چند جمله نتوان همه آن‌ها را بیان نمود. به عنوان مثال از سوره حمد نام می‏بریم که هیچ ترجمه ‏اى که بتواند تمام مفاهیم آن را به زبان دیگر بیان کند، نیست.

برای مثال اگر بخواهیم فقط از «بسم الله الرحمن الرحیم» در زبان فارسی  یک ترجمه ارائه دهیم که البته باز هم کامل نیست میشود:

1- در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد2 - اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمی‌توان ترجمه کرد. 3- «رحمان» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می‌کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا می‏فرماید.  4- «رحیم» یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می‏کند.

ترجمه ناقص این چهار کلمه میشود چیزی که مشاهده فرمودید. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیده ‏تر می‏شود.

 

نکته دوم:  ایجاد زبانى مشترک میان همه پیروان اسلام و فراهم سازى وحدت و پیوند بین المللى دینى.

همانطور که بلاتشبیه برای ارتباط میان مردم جهان زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی انتخاب شده است.

 

نکته سوم: یکی از زیبایی های این تکلیف الهی، همین یگانگی و وحدت آن است که همه مسلمانان این کره خاکی رو به یک قبله می ایستند و به یک زبان خدا را می خوانند. در صورتی که اگر قرار بود هر کس به زبان خود نماز بخواند، آشفتگی و پراکندگی و بی نظمی، جای این وحدت و یگانگی را می گرفت.

 

نکته چهارم: یادمان باشد که در اصل همه این عبادت ها و نمازها و نیایش ها، تمرین تسلیم و بندگی و اطاعت از خداست و بی تردید چگونگی خواندن نماز هم باید از سر بندگی و تسلیم و اطاعت باشد هرچند که ما همه علت ها و حکمت های آن را ندانیم. تعبدى و توقیفى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، به این معنا که شریعت اسلام دستور داده که نماز را به عربى بخوانیم .طبیعی است که عدم توجه به خواست الهی و عمل کردن هر شخص بنا بر خواست خود ، با روح تعبد و تسلیم سازگار نیست.

 

نکته پنجم :وحدت زبان ضامن حفظ و مصونیت این عبادت بزرگ از تحریف و آمیختگی با خرافات است.


نکته ششم: ممکن است به ذهن کسی برسد که وادار کردن مردمی غیر مسلط بر زبان عربی به خواندن نماز به زبان عربی، نوعی ایجاد مشقت برای آنها و اجحاف و ستم در حق آنهاست. در جواب می توان گفت برای مردمی که برای رفع حوائج روزمره ی خود، ده ها و بلکه صدها اصطلاح و واژه­ های بیگانه را به راحتی یاد گرفته و به کار می برند، یاد گرفتن کلمات نماز که مجموع کلمات واجب آن (با حذف کلمات تکراری) حدود 20 کلمه می باشد، کار مشکلی نیست و از طرف دیگر ، معنای ظاهری و سطحی کلمات نماز بسیار ساده و آسان است.


نکته هفتم: اگر چه با توجه به دلیل‌هایی که ذکر کردیم نماز باید به زبان عربی خوانده شود ، اما این بدان معنی نیست که انسان نتواند به هیچ زبان دیگری با خداوند سخن بگوید . انسان می تواند با هر زبانی که خواست در غیر نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نیاز کند و درد‌ها و نیاز‌های خود را با او در میان گذارد .حتی در قنوت نماز که جایگاه خواستن حاجت‌ها است ، به فتوای اکثرمراجع، انسان می تواند به فارسی یا هر زبان دیگر با خدا سخن گوید.

 

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۵
محمد مهدی متقی

عده ای  این سوال را مطرح می کنند که چرا فرزندان بعضی ازعلما و بزرگان از مسیر حق منحرف شده اند. آیا تربیت آنها صحیح نبوده و یا از مال حلال استفاده نکرده اند.

حتما شما نیز در اقوام ، آشنایان و همسایگان خود خانواده هایی  را می شناسید که افراد تحصیلکرده ای هستند ولی فرزندانی دارند که ترک تحصیل کرده اند و یا پدر و مادر هردو مذهبی هستند ولی فرزندان آنها از دین فاصله دارند.

به طور کلی سه دسته عوامل هستند که در شکل گیری شخصیت انسان نقش قابل توجهی دارند:

الف . نقش عوامل وراثتی وخانواده

ب . تأثیر عوامل محیطی

ج . نقش خود انسان و اراده او

قضیه فرزندان خطاکار سابقه ای به طول تاریخ دارد. از زمان پدر همه انسان ها ،  حضرت آدم (علیه السلام) شروع میشود که فرزند خطاکاری چون قابیل دارد. و یا مشهور ترین مثال که فرزند حضرت نوح (علیه السلام ) است.

در مورد قابیل می توان گفت علت خطاکار شدن او همان مورد سوم یعنی اراده  شخصی و طمع او برای قتل برادرش بود.

اما در مورد پسر نوح همانطور که سعدی شیرازی می فرماید:

«پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد»

یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین عوامل در شکل‌گیری شخصیت انسان،‌ دوستان و هم‌سالان او می‌باشد.
انسان از دوستان و هم‌سالان خود بیشتر از پدر و مادر حرف ‌شنوی دارد.

بله هم نشین بد میتواند باعث انحراف انسان شود همانطور که در تاریخ انقلاب اسلامی ، دشمنان با نفوذ به بیت علما و دوستی با فرزندان ایشان مسبب انحراف آنان میشدند که حرکتی برنامه ریزی شده و هدفمند بود.

البته از جهت دیگر فرزندان بزرگان برای آنها مایه آزمایش هستند همانطور خداوند در قرآن کریم میفرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (انفال/2)؛ و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.

و از جمله کسانی که از این آزمایش سربلند بیرون آمدند می توان به حضرات آیات گیلانی ، جنتی و مشکینی هستند. که فرزندان خود را بدون هیچ جنجال آفرینی تسلیم قانون کردند.رفتار این بزرگان برای انقلابیون مایه افتخار و برای سایرین درس عبرت است.

 

برای مثال : محمد حسین جنتی فرزند آیت الله جنتی نیز از نمونه هایی بود که در اوایل انقلاب در جریان یک درگیری کشته شد. روایت است که می گوید آیت الله جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود 40 روز روزه شکر بگیرد.او قبل از انقلاب به دلیل ارتباطش با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و محکوم به حبس ابد شد. در آبان سال 57 از زندان آزاد شد و پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید. مدتی به همراه همسرش به زندگی مخفی روی آورد. در پاییز 1360 خانه او به محاصره در آمد، پس از درگیری، حسین خود را از پنجره ساختمان به پائین پرت کرد تا فرار کند، اما کشته شد. همسر وی که برای خرید بیرون رفته بود، هنگام بازگشت به وضعیت محل مشکوک شده و از آنجا می‌گریزد.

 

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۰
محمد مهدی متقی