جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

جام الست

پاسخ گویی به شبهات سیاسی ، مذهبی

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/jamealasst

آدرس صفحه اینستاگرام:
instagram.com/mohammad_mahdi_mottaghi

نویسندگان

۴۷ مطلب توسط «محمد مهدی متقی» ثبت شده است

ما در نماز خود می گوئیم: " قل هو الله احد" یعنی: بگو خدا یگانه است. ما به چه کسی میگوئیم که بگوید خدا یگانه است؟ و آیا خدا خود نمی داند که یگانه است؟

پاسخ: این مسئله به زبان و ادبیات و فرهنگ سخن گفتن مربوط می شود. وقتی ما کار نادرستی انجام میدهیم و عصبی می شویم می گوئیم: «آخه چرا اینکار را کردی» یا « آخه بگو چرا اینکار را کردی» یا « آخه بگو مگه مرض داشتی که این کار را کردی»! این جملات را ما به خودمان می گوئیم و معنی آن اینست که: ما نمی بایست اینکار را می کردیم. (نه اینکه از کسی می خواهیم که بگوید: چرا اینکار را کرده است، و یا برود از کس دیگری بپرسد که او چرا اینکار را کرده بوده).

یا مثلاً ما می شنویم که کسی به کسی می گوید: آقا باز هم تشریف بیاورند! یعنی: تو باز هم اینجا بیا. فرق این دو گفته در این است که اولی: مخاطب خود را گرامی و ارجمند و بزرگوار میدارد ولی دومی این چیزها را ندارد.

در زبان عربی در زمینه های گوناگون یکسری ریزه کاریهائی وجود دارد. مثلاً در زمینه "ارج گذاشتن و گرامی داشتن و اهمیت دادن" از جمله: «شأن بمعنی: مرتبه و جایگاه» و «تعظیم بمعنی: بزرگ داشتن» و «تفخیم بمعنی: شکوه دادن» وجود دارد.

مثلاً در آغاز سوره بقره می خوانیم: « ذالکَ الکتاب» یعنی « آن کتاب». آن کتاب یعنی کدام کتاب؟ یعنی همین کتابی که جلو ماست و قرآن نام دارد و داریم آنرا می خوانیم. چرا نمی گوید "این کتاب"؟ اگر بگوید "این کتاب" در اینصورت قرآن هم از نظر گوینده کتابی است مانند هر کتاب دیگری. ولی وقتی می گوید "آن کتاب" در آنصورت گوینده، قرآن را بزرگ می کند و ارج می گذارد و اهمیت میدهد.

جمله « قل هو الله احد» بمعنی: « بگو خدا یکتا است» نیز در ظاهر بمعنی «بگو خدا یکتا است» می باشد ولی در معنی یعنی: "من میگویم خدا یکتا است". یعنی: ایمان و عقیده و دیدگاه من اینست. (نه اینکه به کسی می گویم که او بگوید: "خدا یکتا است").

اما اینکه آیا خدا خود میداند که خودش یکتا است یا نه، روشن است که وی این را میداند، چنانکه وقتی شاگردی به آموزگاری  پاسخی می دهد خودِ آموزگار آنرا می داند، ولی شاگرد میخواهد که میزان دانائی و فهم و شایستگی خود را نشان بدهد. یا مثلاً وقتی در جهان سیاست کسی کاری را محکوم می کند، دیگران که می دانند آن کار محکوم است ولی او موضع خودش را اعلام میکند. وقتی ما میگوئیم "خدا یکتا است" ما ایمان و دیدگاه خودمان را ابراز می کنیم، و با آن می گوئیم: خدای خورشید، خدای ماه، خدای زیبائی، خدای جویبار، خدای جدید قانون خود ذاتی الکترون، خدای جدید قانون خود ذاتی پروتون، خدای تصادفی درست شدن هستی و خدایان دیگری وجود ندارد. هر چه هست همه یک چیز است و از یک جا می آید و آن فقط یک خداست.

منبع:quranology.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۳۵
محمد مهدی متقی


 نکته اول:  واقعش این است که از سؤال برخی معلوم می‌شود که حتی یک بار هم قرآن را نخوانده‌اند، و اساساً تفکر و تعمق نیز نمی‌کنند، بعد به شکلِ شاخ و شانه کشیدن، چون و چرا هم می‌کنند! یکی از روش‌های خیلی کهنه آنان نیز دائم "عرب و عجم" گفتن است. خب این که سؤال نیست، شبهه هم نیست، بلکه فقط جوسازی است . حالا اگر کسی به آنها بگوید که از کجا فهمیدید که در قرآن سخنی از "برف " نیامده است و کی گفته که عرب‌ها سرما ندیده‌اند، چه خواهند گفت؟ وقتی به جای سؤال کردن، ابتدا یک قضیه‌ای که صحت ندارد را فرض مسلم می‌گیرند و سپس درباره‌ی فرض خود [که به قرآن نسبت داده‌اند] چون و چرا هم می‌کنند، معلوم می‌شود که بدون علم، وارد موضع‌گیری مغرضانه شده‌اند و اصلاً به دنبال پاسخ نیستند.

 

نکته دوم: این طور نیست که در شبهه جزیره عربستان هیچ سرما و برف و تگرگی نیامده باشد و نه این طور است که مردم به جاهای دیگر سفر نکرده و ندیده باشند. مثل این است که کسی بگوید: چون در شهری مثل تهران یا اصفهان یا مشهد، هوا رطوبت ندارد و شرجی نیست، مردمان این شهرها اصلاً نمی‌دانند و نمی‌فهمند که رطوبت هوا یعنی چه؟!

 

 نکته سوم: برف و تگرگ، همان بارانی است که به علت برودت (سرمای) هوا، یخ زده است. اگر ذراتش ریز باشد به دانه‌های برف مبدل می‌شود و اگر درشت‌تر باشد و بیشتر یخ بزند، تگرگ می‌شود. و هر کس کمی قرآن خوانده باشد، با آیات متعدد در خصوص "باران" که ریشه برف و تگرگ است، آشنا می‌شود، هر چند در قرآن کریم به برف و تگرگ نیز اشاره شده است:

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» (النّور، 43)

ترجمه: آیا ندیدى که خداوند ابرى را (از هر سو) به آرامى مى‏راند سپس میان (قطعات) آن پیوند مى‏دهد سپس آن را متراکم مى‏سازد، پس باران را مى‏ بینى که از لابه‏لاى آن بیرون مى‏آید، و نیز از آسمان (بالاى سرتان) از کوه‏هاى ابر یخ‏زده که در آن هست برف و تگرگ فرو مى‏ریزد، پس به سبب آن به قومى که بخواهد (در دنیا به آنها کیفر دهد) زیان مى‏رساند و آن را از قومى که بخواهد برمى‏گرداند، نزدیک است روشنى برقش (نور) چشم‏ها را از بین ببرد.

 

نکته چهارم:  با تمام این اوصاف اگر نام چیزی در قرآن نیامده باشد مسئله عجیبی نیست؛ چیزهای زیادی  وجود دارد که در قرآن به آنها اشاره نشده است. برای مثال درباره میوه‌ای؛ مانند پرتقال یا لیمو و یا موز یا درباره موادی؛ مانند نفت و بنزین و بسیاری از چیزهای دیگر مطلبی در قرآن وجود ندارد. پس این پرسش نسبت به همه آنها وجود خواهد داشت. بدیهی است که این نقصی برای قرآن نخواهد بود؛ چراکه قرآن کتاب دائرة المعارف نیست، تا اسامی هر چیزی در آن وجود داشته باشد. وقتی می گوییم قرآن کتابی جامع است، منظورمان این است که همه چیزهایی که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت اخروی و دنیوی خود بدان محتاج است، در قرآن بیان شده است. و قرآن در تبلیغ خود باید طوری سخن بگوید که هم مخاطبین اولیه درک کنند و هم افرادی با سطح علمی بالاتر و کسی را دچار سردرگمی نکند به عبارت دیگر، قرآن در کلام خود با مخاطبانش رعایت سطح فکری و فرهنگی همه را کرده است.

 

نکته پنجم: خب حالا آن که با "عرب، عرب" گفتن و بحث سرما و گرما می‌خواست قرآن را رد و تکذیب کند، چه می‌گوید؟ آیا پس از آشنایی با این آیات ایمان می‌آورد و یا دست کم اقرار می‌کند که در مورد قرآن به خطا قضاوت کردم؟ خیر، بلکه بسیاری بدتر لجاج می‌کنند، چرا که قرآن چیزی به ظالمین به جز خسران آنها نمی‌افزاید.


وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۳
محمد مهدی متقی

نکته اول:  واژه کفر، از نظر لغت شناسان عرب به معنای «پوشاندن» است.

فقهاء عظام شیعه، کسی را که منکر یگانگی خداوند باشد یا شریک برای او قرار دهد، و موارد دیگری را که در رساله ها بیان شده است، کافر شمرده اند.برای نجاست کافر به آیه "انما المشرکون نجس ..." استدلال شده است.

فقهای شیعه در باره نجاست کفار تقریبا اتفاق نظر دارند؛ اما نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان و ...) بعضی از فقها آنان را پاک می دانند و می گویند: محکوم به طهارت ذاتی اند؛ یعنی بدانیم که او با نجاسات، تماس بدنی نداشته و از آنها استفاده هم نکرده است، دیگر نجس نیست.

 

نکته دوم: راغب اصفهانی می نویسد: نجاست بر دو نوع است:

1- یک نوع که با حواس قابل درک است.

2- نوع دوم که با دیده بصیرت قابل درک است.

خداوند مشرکان را به نجاست نوع دوم توصیف کرده و فرموده است:« اى کسانى که ایمان آورده‏اید، جز این نیست که مشرکان نجس و پلیدند.

 

نکته سوم: در جایی که برای مجرم و گناه کار، مجازات و کیفری در نظر گرفته می شود طبعا مصلحت جامعه و اجتماع و نوع مردم در نظر گرفته شده است  نه شخص مجرم؛ مثلا وقتی کسی نظم جامعه را بر هم می زند و آشوب به پا می کند در این صورت برای مصلحت جامعه و اجتماع، این شخص دستگیر شده و روانه زندان می شود گرچه این نوع برخورد با او توهین به شعور، شخصیت، اختیار و آزادی به حساب می آید ولی هیچ عاقل منصفی به این نوع برخورد اعتراض نمی کند.

از نظر لغوی نجس به معنای پلیدی ، ناپاک، آلوده، می باشد و کسی که وجود خداوند قادر را انکار می کند و یا برای او شریک قرار می دهد قطعا آلوده و ناپاک است این یک کیفر و مجازات است برای کسانی که وجود خداوند را انکار می کنند و بدیهی است که ممکن است شخص اجرای کیفر و مجازات را توهین به خود تلقی کند اما عامل این توهین خود شخص است.

مانند این است که  قاضی فردی را که دزدی کرده دزد خطاب کند و او را مجازات کند و دزد بگوید چرا به من فحش میدهی و مرا مجازات میکنی من فقط اموال مردم را قرض میگرفتم؟؟

 

نکته چهارم : حکم به نجاست کفار اگر چه ممکن است مستند به پلیدی فکر و روح و روان کافر باشد ولی در ظاهر، حکم به قطع کردن بعضی از روابط با کافر است که مسلمان را از این که از هر جهت با بیگانه یگانه شود و تحت تأثیر افکار و عادات و اخلاق کفار قرار بگیرد مصونیت می دهد و استقلال او را حفظ می نماید به بیان دیگر، دلیل حکم اسلام به نجاست کفار آن است که در حد امکان، مانعی برای معاشرت مسلمانان با آنها ایجاد شود تا از نفوذ افکار مخرب آنها در بین افرادی از مسلمانان که توانایی های علمی کمتری در بحث با آنان دارند، جلوگیری به عمل آید .

پس حکم به نجاست کفار، کاملاً منطقی و حکیمانه و یک مجازات برای او به حساب می آید.

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۲
محمد مهدی متقی

نکته اول: بیشتر زبان شناسان بر این باور و عقیده هستند که زبان عربی از جهت قواعد دستور زبان و جامعیت، از دیگر زبان های دنیا کامل تر و غنی تر است. قرائت و اذکاری که در نماز است، به صورت دقیق در هیچ زبانی ترجمه ندارد، یعنی نمی توان مفاهیمی را که در اذکار نماز است، به صورت دقیق ترجمه کرد و آن را بیان نمود . چه بسا برخی از کلمات یا جملات، معانی بسیاری در خود جای داده که با یک یا چند جمله نتوان همه آن‌ها را بیان نمود. به عنوان مثال از سوره حمد نام می‏بریم که هیچ ترجمه ‏اى که بتواند تمام مفاهیم آن را به زبان دیگر بیان کند، نیست.

برای مثال اگر بخواهیم فقط از «بسم الله الرحمن الرحیم» در زبان فارسی  یک ترجمه ارائه دهیم که البته باز هم کامل نیست میشود:

1- در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد2 - اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمی‌توان ترجمه کرد. 3- «رحمان» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می‌کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا می‏فرماید.  4- «رحیم» یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می‏کند.

ترجمه ناقص این چهار کلمه میشود چیزی که مشاهده فرمودید. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیده ‏تر می‏شود.

 

نکته دوم:  ایجاد زبانى مشترک میان همه پیروان اسلام و فراهم سازى وحدت و پیوند بین المللى دینى.

همانطور که بلاتشبیه برای ارتباط میان مردم جهان زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی انتخاب شده است.

 

نکته سوم: یکی از زیبایی های این تکلیف الهی، همین یگانگی و وحدت آن است که همه مسلمانان این کره خاکی رو به یک قبله می ایستند و به یک زبان خدا را می خوانند. در صورتی که اگر قرار بود هر کس به زبان خود نماز بخواند، آشفتگی و پراکندگی و بی نظمی، جای این وحدت و یگانگی را می گرفت.

 

نکته چهارم: یادمان باشد که در اصل همه این عبادت ها و نمازها و نیایش ها، تمرین تسلیم و بندگی و اطاعت از خداست و بی تردید چگونگی خواندن نماز هم باید از سر بندگی و تسلیم و اطاعت باشد هرچند که ما همه علت ها و حکمت های آن را ندانیم. تعبدى و توقیفى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، به این معنا که شریعت اسلام دستور داده که نماز را به عربى بخوانیم .طبیعی است که عدم توجه به خواست الهی و عمل کردن هر شخص بنا بر خواست خود ، با روح تعبد و تسلیم سازگار نیست.

 

نکته پنجم :وحدت زبان ضامن حفظ و مصونیت این عبادت بزرگ از تحریف و آمیختگی با خرافات است.


نکته ششم: ممکن است به ذهن کسی برسد که وادار کردن مردمی غیر مسلط بر زبان عربی به خواندن نماز به زبان عربی، نوعی ایجاد مشقت برای آنها و اجحاف و ستم در حق آنهاست. در جواب می توان گفت برای مردمی که برای رفع حوائج روزمره ی خود، ده ها و بلکه صدها اصطلاح و واژه­ های بیگانه را به راحتی یاد گرفته و به کار می برند، یاد گرفتن کلمات نماز که مجموع کلمات واجب آن (با حذف کلمات تکراری) حدود 20 کلمه می باشد، کار مشکلی نیست و از طرف دیگر ، معنای ظاهری و سطحی کلمات نماز بسیار ساده و آسان است.


نکته هفتم: اگر چه با توجه به دلیل‌هایی که ذکر کردیم نماز باید به زبان عربی خوانده شود ، اما این بدان معنی نیست که انسان نتواند به هیچ زبان دیگری با خداوند سخن بگوید . انسان می تواند با هر زبانی که خواست در غیر نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نیاز کند و درد‌ها و نیاز‌های خود را با او در میان گذارد .حتی در قنوت نماز که جایگاه خواستن حاجت‌ها است ، به فتوای اکثرمراجع، انسان می تواند به فارسی یا هر زبان دیگر با خدا سخن گوید.

 

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۵
محمد مهدی متقی

عده ای  این سوال را مطرح می کنند که چرا فرزندان بعضی ازعلما و بزرگان از مسیر حق منحرف شده اند. آیا تربیت آنها صحیح نبوده و یا از مال حلال استفاده نکرده اند.

حتما شما نیز در اقوام ، آشنایان و همسایگان خود خانواده هایی  را می شناسید که افراد تحصیلکرده ای هستند ولی فرزندانی دارند که ترک تحصیل کرده اند و یا پدر و مادر هردو مذهبی هستند ولی فرزندان آنها از دین فاصله دارند.

به طور کلی سه دسته عوامل هستند که در شکل گیری شخصیت انسان نقش قابل توجهی دارند:

الف . نقش عوامل وراثتی وخانواده

ب . تأثیر عوامل محیطی

ج . نقش خود انسان و اراده او

قضیه فرزندان خطاکار سابقه ای به طول تاریخ دارد. از زمان پدر همه انسان ها ،  حضرت آدم (علیه السلام) شروع میشود که فرزند خطاکاری چون قابیل دارد. و یا مشهور ترین مثال که فرزند حضرت نوح (علیه السلام ) است.

در مورد قابیل می توان گفت علت خطاکار شدن او همان مورد سوم یعنی اراده  شخصی و طمع او برای قتل برادرش بود.

اما در مورد پسر نوح همانطور که سعدی شیرازی می فرماید:

«پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد»

یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین عوامل در شکل‌گیری شخصیت انسان،‌ دوستان و هم‌سالان او می‌باشد.
انسان از دوستان و هم‌سالان خود بیشتر از پدر و مادر حرف ‌شنوی دارد.

بله هم نشین بد میتواند باعث انحراف انسان شود همانطور که در تاریخ انقلاب اسلامی ، دشمنان با نفوذ به بیت علما و دوستی با فرزندان ایشان مسبب انحراف آنان میشدند که حرکتی برنامه ریزی شده و هدفمند بود.

البته از جهت دیگر فرزندان بزرگان برای آنها مایه آزمایش هستند همانطور خداوند در قرآن کریم میفرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (انفال/2)؛ و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.

و از جمله کسانی که از این آزمایش سربلند بیرون آمدند می توان به حضرات آیات گیلانی ، جنتی و مشکینی هستند. که فرزندان خود را بدون هیچ جنجال آفرینی تسلیم قانون کردند.رفتار این بزرگان برای انقلابیون مایه افتخار و برای سایرین درس عبرت است.

 

برای مثال : محمد حسین جنتی فرزند آیت الله جنتی نیز از نمونه هایی بود که در اوایل انقلاب در جریان یک درگیری کشته شد. روایت است که می گوید آیت الله جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود 40 روز روزه شکر بگیرد.او قبل از انقلاب به دلیل ارتباطش با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و محکوم به حبس ابد شد. در آبان سال 57 از زندان آزاد شد و پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید. مدتی به همراه همسرش به زندگی مخفی روی آورد. در پاییز 1360 خانه او به محاصره در آمد، پس از درگیری، حسین خود را از پنجره ساختمان به پائین پرت کرد تا فرار کند، اما کشته شد. همسر وی که برای خرید بیرون رفته بود، هنگام بازگشت به وضعیت محل مشکوک شده و از آنجا می‌گریزد.

 

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۰
محمد مهدی متقی

متن شبهه:

حتما همه آقای رامین مشاور مطبوعاتی وزارت ارشاد اسلامی آقای احمدی نژاد را میشناسید که چه بلایی سر مطبوعات مستقل آورد؟

ایشان گل پسری دارند به نام محمدیاسین، حدودن سی ساله که تحصیلاتش هیچ ربطی به پزشکی و امور دارویی ندارد..

در اوج تحریمها همین آقازاده، مسئول واردات داروهای خاص از جمله شیمی درمانی و ام -اس و هموفیلی و... شد!!

بعد ارز 1000 تومانی میگرفت و داروها را وارد و به ملت میفروخت. البته ملت عادی و سالم نه؛ مردمی که در آستانه مرگ مجبور بودند همه چیزشان را بدهند و دارو بخرن...

و اما جالب تر اینکه همین آقازاده، عاشق دل باخته بازیگر معروف سینما خانوم "مهناز افشار" که ده سال از او بزرگتر بود، می شود و هرچه می گویند نه، می گوید می خوام..

در نتیجه خانواده مجبور میشوند خواستگاری کنند و مبلغ بیست میلیارد تومان ناقابل مهریه و یک خانه در آمریکا (سرزمین دشمن جهان خوار)، پشت قباله عروس خانوم کنند و یک مراسم بسیار ساده عروسی! باز هم در سرزمین کفرخیز آمریکا برایشان راه بیاندازند و در ادامه نیز به دلیل سن بالای عروس خانوم هرچه سریع تر باردار شده و باز بالاجبار راهی سرزمین دشمن اسلام (آمریکای جهان خوار) میشوند تا زایمان فرزندشان در آنجا تحت نظر پزشکان آمریکایی باشد و از طرفی هم فرزندشان تابعیت دوگانه ایرانی آمریکایی پیدا کند (کار از محکم کاری عیب نمیکنه...)

...اینها مملکت را اینگونه اداره میکنند (البته بهتر است بگویم میچاپند)

و عده ای ساده اندیش در خیابان مرگ بر آمریکا سر میدهند و همه مشکلات مان را به آمریکا و یادش کنندگان با آن، نسبت میدهند!!!


پاسخ شبهه :

دکتر رامین و پسرش:

1-    محمدعلی رامین معاون مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم و در دولت نهم مشاور مطبوعاتی محمود احمدی‌نژاد بود.

 

2-    کسانی  که به دکتر رامین در مورد توقیف روزنامه ها ایراد میگیرند حتما دوران خفقان مطبوعاتی دولت های آقایان هاشمی و خاتمی را فراموش کرده اند و یا سنشان به آن دوران قد نمی دهند.

 

 

3-    اما درمورد یاسین پسر ارشد دکتر رامین، هرکسی که اندک اطلاعات سیاسی و اجتماعی داشته باشد این موضوع را خوب میداند که این پدر و پسر در مواضع سیاسی ، مذهبی و اجتماعی 180 درجه اختلاف دارند. یاسین رامین یک اصلاح طلب از طیف آقای خاتمی است مثلا در همین موضوع ازدواج یاسین با مهناز افشار دکتر رامین به شدت ابراز مخالفت می کند تا جایی که در مراسم ازدواج حاضر نمیشود. همچنین صیغه عقد این زوج توسط سید محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران در تاریخ ٢١ خرداد ١٣٩٣ خوانده شد. البته مواضع سیاسی خانم مهناز افشار نیز بر همگان واضح و مبرهن است.

پس گناه پسر را به پای پدر ننویسیم. در مورد بحث آقازادگی در مطلب دیگر مفصل بحث خواهم نمود.

در لینک زیر در مورد رابطه دکتر رامین و پسرش بیشتر  بخوانید:

http://saten.ir/17468

 

4-    اما در مورد متن سرتاسر دروغ و مغالطه ای که هدف نهایی آن کوبیدن شعار انقلابی مرگ بر آمریکاست باید گفت:

برخی وطن فروش که محل کسب درآمدشان همانطور که خود نیز به آن معترف هستند آمریکای جهانخوار و جنایتکار است. متن های دروغین همچون متن مورد بحث را ساخته و افرادی ساده اندیش که دارای کمترین  اطلاعات سیاسی و اجتماعی هم نیستند آن را در فضای مجازی منتشر میکنند.

عده ای هم همچون اصلاح طلبان و همفکران آنها عمدا جنایات آمریکا را به فراموشی سپرده اند و دم از مذاکره می زنند.

آمریکا همان کشوریست که صدام با حمایت او مردم این مملکت را به خاک خون کشید. و رژیم خونخوار پهلوی با اسلحه های ساخت او جوانان غیرتمند این کشور را در تهران و اصفهان ومشهد و......... به رگبار بست.آمریکا همان کشوریست که هواپیمای حامل زنان و کودکان ایرانی را با موشک هدف قرار داد. و 37 سال ایران را مورد شدید ترین تحریم ها قرار داد و اکنون نیز از عربستان جنایتکار حمایت میکند.

در پس هر جنایتی در این جهان یک نام میدرخشد و آن «ایالات متحده آمریکا» است.

صاحب هر نوع عقیده ای که هستید این را بدانید مرگ بر آمریکا فقط یک شعار نیست بلکه یک ایدئولوژیست.


وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

م.م.م

 وبلاگ جام الست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۸
محمد مهدی متقی

شبهه: چه میکنه این نیچه...........

متن شبهه:

((عجب حرفی زده این نیچه!

از زمانی ڪه بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند،

دیگر

نه عصا مارشد

نه دریا شکافت

نه کودکی بی پدر متولد شد

نه مرده ایی زنده شد

نه انسانی در دل ماه رفت

نه انسانی با حیوان سخن گفت

نه انسانی سوار بر قالیچه پرواز کرد

نه آتشی گلستان شد

نه پیامبری ظهور کرد !!!!!

برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه !

برایش روزه بگیری یا نه !

فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی !

اما اینها برای من و تو فرق می کند .

و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ،من گفتم من با ایمان ترم تو گفتی من!

و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکی ست

فقط راه اتصالمان به او فرق دارد.

به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم !

اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود

نه به شیوه ما!

خداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت.))

 

پاسخ شبهه:


نکته : این که تمام متن بالا تراوشات ذهن نیچه است یا خیر خود جای سؤال دارد، چون اساسا فردی که اعتقادی به وجود خداوند ندارد چگونه در قسمت دوم متن در مورد روش پرستش خداوند پیشنهاد ارائه می دهد.ولی قسمت اول شاید از سخنان وی باشد.

پاسخ قسمت اول:

بشر از همان ابتدای خلقتش، تاریخ را به گونه‌ای ثبت می‌کرد. یا سینه به سینه منتقل می‌شد، یا روی سنگ‌ها، دیوارها و ستون‌ها با نقش و نگار و سپس با جملات ثبت می‌شد و یا (پس از آغاز کتابت)، نوشته می‌شد.

الف - آن چه این گونه با عناد و لجاج ردیف شده است، معجزات انبیا و رسولان الهی بوده که بیش از 1400 سال پیش با نبوت و رسالت حضرت خاتم الانبیاء و المرسلین، حضرت محمد (ص) خاتمه یافت و ختم نبوت و رسالت نیز ربطی به ضبط صدا و تصویر ندارد.

«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» (الإحزاب، 40)

ترجمه: محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزى داناست.

ب وقتی خبر اختتام نبوت و رسالت آمد، حتی در مخیله بشر نیز خطور نمی‌کرد که شاید روزی بتواند صدا و تصویر را ضبط کند، چرا که بعثت آخرین پیامبر صلوات الله علیه و آله، مقارن با سال 610 میلادی بوده، اما مشهور است که اولین دستگاه ضبط صدا به وسیله «توماس ادیسون» در سال ۱۸۷۷ ساخته شد و اولین عکسبرداری توسط مخترعی فرانسوی، به نام ژوزف نیسفور نیپس (۱۷۶۵-۱۸۳۳) بوده و هم چنین مشهور است که اولین امتیاز فیلمبرداری نیز به نام توماس ادیسون در سال 1891 میلادی ثبت شده است.

بنابر این نبوت، رسالت و معجزاتی که نام برده‌اند، اغلب متعلق به تاریخ قبل از میلاد یا پس از آن بوده؛ رحلت پیامبراکرم صلوات الله علیه و آله، در سال 633 میلادی می‌باشد، و این اختراعات همه در قرن 18 میلادی اتفاق افتاده است. یعنی حدود 1200 سال با رحلت آخرین نبی فاصله دارند، چه رسد به انبیای سلف. 

ج پس این ادعا که "از لحظه‌ی اختراع و امکان ثبت صدا و تصویر، معجزات قطع شد"، کاملاً دروغی جاهلانه است، چرا که معجزات 1200 سال (12 قرن) قبل از این اختراعات قطع شده بود.

د بشر برای قبول و باور ادعا نبوت و رسالت، نیاز به معجزه دارد؛ یعنی کاری که دیگران از انجام آن عاجز باشند. منتهی "معجزه" در هر عصری، متناسب با شرایط و نیازهای آن عصر است.

مثل این که در زمان حضرت موسی علیه السلام، جادوگران خود را خدایان و یا مرتبطین با خدا مطرح می‌کردند، و معجزه‌ی وی عصایی بود که جادوی آنها را بلعید و یا سبب غرق فرعونیان شد.

ﻫ - اما اسلام، آخرین دین است، یعنی پایان نبوت است. دینی همگانی برای تمامی اعصار.

پس معجزه‌ی آن نیز باید باقی بماند تا همگان ببینند و مطابق با شرایط و نیاز مخاطبین خود تا آخرالزمان باشد.

لذا معجزه این پیامبر عظیم‌الشأن صلوات الله علیه و آله، از سنخ "علم" است که با کتابت "کتاب الله" و کلام "کلام‌الله" بیان و ابلاغ شده است. معجزه‌ی آشکار، همیشگی و در دسترس همگان.


گوته، شاعر و نویسنده معروف آلمانى مى‏گوید: سالیان دراز کشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این کتاب توصیف‏ناپذیر، محور افکار مردم جهان مى‏گردد!


آلبرت انیشتاین که نیازى به معرفى ندارد، مى‏گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعه‏اى از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهى که بزرگـترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مى‏کند.


معجزات سایر انبیای الهی را قبول داریم، چون در قرآن کریم به آنها تصریح شده است، اما برای ما دیگر معجزه نیستند، چون تکرار نشده و نمی‌بینیم.

اما معجزه‌ی آخرین انبیای الهی همیشه در دسترس همگان است و اتفاقاً نه تنها اختراع دستگاه‌های ضبط صدا، عکس و تصویر متحرک (فیلم)، خللی در آن وارد نکرده است، بلکه موجب نشر و شناخت بیشتر آن نیز گردیده است.


پاسخ قسمت دوم :

اگر بخواهی راه خدا و رضایت خدا را داشته باشی

و اگر بخواهی خدا را عبادت کنی،

و خداپرست باشی ونه خودپرست

در این صورت باید بدانی :

زمانی که شیطان به خداوند گفت :

تکلیف سجده ی بر آدم را از من بردار

تا تو را آنگونه عبادت کنم که هیچ نبی مرسل  یا فرشته ی مقربی تو را آنگونه عبادتت نکرده باشد

خداوند در جواب فرمود : راه بندگی من آنگونه است که من (خدا) می خواهم

نه آنگونه که تو می خواهی

زیرا بندگه خدا فقط با عبادت خدا ممکن است

و بندگی به روش دلخواه هرکس خودپرستی است.

***********

و اما در مورد اینکه چه کسی یا ایمان تر است.

جدال بر سر چیزی که طرفین به آن آگاهی ندارند عین نادانی است

***********

راه اتصال به خدا را هم خود خدا تعیین می کند نه اشخاص

و هیچ راهی جز صراط مستقیم بندگی خدا ، راه خداپرستی نیست

***********

ما مسلمان شده ایم

دین ما دین آگاهیست

ما به قهقرا نمیرویم و عقب گرد هم نمی کنیم

و خدای هستی بخش را می پرستیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۲
محمد مهدی متقی

متن شایعه

« این سگ در زلزله ی ترکیه جان ٣ نفر را نجات داده و امام جمعه آن محل در ترکیه بر دستان حیوان بوسه میزند!! » …


پاسخ شایعه


۱- تصویر بوسیدن دست سگ توسط  یک روحانی شیعه در کشور ترکیه، جعلی و ساختگی ومحصول نرم افزارهای ویرایش تصویر است.


۲- برخلاف ادعای متن شایعه، روحانی حاضر در تصویر، امام جمعه ای در کشور ترکیه نیست.  وی سید عمار الحکیم، روحانی و سیاستمدار شیعه ی عراقی و رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق است. او پس از مرگ پدرش عبدالعزیز حکیم در اوت سال ۲۰۰۹ به این مقام انتخاب شد که به تازگی دوباره به این مقام منصوب گردیده است.


http://url.faranama.co/htnSD


۳- اصل این تصویر مربوط به “پدر توماس” کشیش اتریشی است که در میدان سنت پیتر در واتیکان و در حال متبرک کردن حیوانات می باشد. پدر توماس کشیش کاتولیک مذهب و از فعالان حقوق حیوانات است و خود را کشیش حیوانات نامیده است. این تصویر در چهارم ماه اکتبر ۲۰۱۱ یعنی سالگرد زادروزِ “سنت فرانسیس آسیسی”، کشیش حامی طبیعت گرفته شده است. معمولا در این روز، کودکان حیوانات خانگی خود را به نشانه ی عشق به طبیعت به کلیسا می برند و حیواناتشان با آب مقدس متبرک شده و مورد رحمت قرار می گیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۴
محمد مهدی متقی

چند وقتی است که کج فهمان مخالف اسلام که حتی در تاریخ تمدن بشری مطالعه ای سطحی هم ندارند به خیال خودشان به کشف جدیدی رسیده اند و این شبهه را مطرح می کنند که:

تا به حال به این اندیشیده اید که اگر الله پروردگاریست که توسط محمد(ص) معرفی شده چگونه نام پدرش عبد الله بوده؟؟

پاسخ شبهه:

1-                این حضرت محمد (ص) نبود که  الله را کشف نمود بلکه الله جل جلاله بود که محمد(ص)  را به عنوان برگزیده خود در زمین قرار داد. و قبل از اینکه حضرت محمد (ص) پا به دنیا بگذارد خداوند متعال که او را با اسم اعظم الله خطاب میکنیم ، پیامبران دیگری همانند موسی ، عیسی و ابراهیم را مبعوث نموده بود. گروهی از اعراب ، که عمدتاً نیز در قبیله ی بنی هاشم بودند ، در دین حنیف (دین ابراهیم(علیه السلام) ) بودند که جز خدای یگانه به معبودی اعتقاد نداشتند. پدر و اجداد رسول الله (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) ، بدون استثناء ، همگی موحّد بوده اند و جز خدای واحد را نپرستیده اند. و الله نامی بود که حتی در زمان جاهلیت هم در میان مردم به عنوان نام خداوند یکتا شناخته شده بود.

 

2-                اجداد حضرت محمد (ص)  از فرزندان اسماعیل و ابراهیم بودند که ابراهیم دارای دین حنیف و یکتاپرست بود و از هر گونه شرک پرهیز می کرد  .و الله اسمی است که جدّ اعراب ، یعنی حضرت اسماعیل (علیه السلام) آن را رواج داده است.

بر این اساس چون عبدالله و پدرش عبدالمطلب، مانند سایر اجداد پیامبر(ص) موحد و یکتاپرست بودند، عبدالمطلب اسم فرزند خود را «عبدالله» یعنی بندة خدا که از بهترین نام هاست، گذاشت.

از پیامبر(ص) نقل شده: در روز قیامت با نام‌های خود و پدرتان، فراخوانده می شوید، پس اسم های نیکو برای خویش انتخاب نمایید.

در روایت دیگر از حضرت نقل شده : بهترین اسامی نزد خدا عبدالله و عبدالرحمن می باشد.
بر این اساس عبدالمطلب، بهترین اسم را برای فرزندش برگزید . کسی که بناست بهترین انسان یعنی محمد (ص) را به وجود آورد، شایسته است که دارای بهترین اسم باشد . ممکن است انتخاب این اسم برای پدر پیامبر از الهامات خداوند باشد.

 

3-                پیش از اسلام و حتی در عصر حاضر عربهای مسیحی و یهودی ساکن در کشورهای عربی نیز خدا را الله مینامند. و الله به معنای خدای واحد است و قبل از اسلام نیز  مورد استفاده قرار می گرفته است.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۲
محمد مهدی متقی

1- ایام فاطمیه از چه تاریخی شروع ودر چه تاریخی تمام می شود؟

دربارة تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) روایات مختلفی وجود دارد است. و از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پیامبر(ص) بیان شده است. اما میان علمای شیعه، دو احتمال معتبر است: هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبر(ص) یا نود و پنج روز بعد از رحلت ایشان.

بنابراین با توجه به رحلت پیامبر اسلام(ص) در بیست و هشتم صفر، بنا به روایت هفتاد و پنج روز، در مورخه سیزدهم تا پانزدهم جمادی الأوّل، شهادت حضرت زهرا(س) است و این ایام را فاطمیة اوّل می‌ خوانند.

اما بنا به روایت نود و پنج روز، شهادت حضرت(س) در سوم تا پنجم جمادی الثانی است و این ایام را فاطمیة دوم می‌ خوانند.
بنابراین؛ ایام فاطمیه جمعا 6 روز می باشد، 3 روز در ماه جمادی الاول و 3 روز در ماه جمادی الثانی. فاطمیه اول از 13 تا 15 جمادی الاول است و فاطمیه دوم از سوم تا پنجم جمادی الثانی می باشد.

و شاید علت اینکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت(س) معرفی شده است به این دلیل است که این احتمال وجود دارد که ماههای قمری از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س)، 29 روز بوده باشند، حال آنکه د رصورت کامل بودن ماههای قبل، روز شهادت 13جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی خواهد بود. چرا که طبق تقویم، حداکثر سه ماه قمری 29 روزه و حداکثر 4 ماه قمری 30 روزه می توانند پشت سر هم قرار گیرند.
اما در عرف، به دهه دوم جمادی الاول، از دهم تا بیستم جمادی الاول که بنابر قول 75 روز، شهادت آن بانوی بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطمیه اول و به دهه اول جمادی الثانی از اول تا دهم جمادی الثانی، که طبق قول 95 روز، شهادت حضرت زهرا(س) در آن واقع شده است، دهه فاطمیه دوم گفته می شود.

 

2- چرا در تقویم ها تا سال 1371 به جای شهادت، وفات حضرت زهرا (س) نوشته بود؟

شهادت حضرت زهرا (س) در اثر جنایاتی که علیه ایشان، بعد از پیامبر (ص) صورت گرفت، مساله ای روشن و شفاف است و ادله تاریخی اثبات کننده این امر به اندازه کافی واضح هستند. و هر کس بخواهد حقیقت را بیابد، کافیست لحظه ای تامل کند که چرا محل دفن ایشان، مشخص نیست؟

اما علیرغم روشن بودن این مساله، بهانه جویی هایی جهت آبرو سازی، برای جانیان این ماجرا صورت می گیرد که نوع همین بهانه جویی ها، نیز می تواند حقیقت را نشان دهد که نهایت سعی و تلاش برای کتمان حقیقت، در چه سطحی متبلور می شود.

در اینجا فرض می کنیم که هیچ دلیل معتبر تاریخی و ... وجود ندارد و تنها ملاک چند تقویم است، اما آیا کلمه وفات، می تواند دلیل نفی کننده شهادت باشد؟ در ذیل موارد متعددی از به کاربردن کلمه وفات، برای کسانی که در شهادت آنها تردیدی وجود ندارد را نقل می کنیم:

1- وفات امام حسین علیه السلام در روایات

طبرسى در الإحتجاج مى‌نویسد: «محمد بن الحنفیة بعد وفاة أخیه الحسین صلوات الله علیه» {الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای 548هـ)، الاحتجاج، ج 2، ص 136، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.}

و ابن شهرآشوب مى‌نویسد:« رسول خدا صلى الله علیه وآله درباره امام حسین علیه السلام فرمود: «أما ان أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب الله له حجة من حججی _ آگاه باشید که امتم حسین را مى‌کشند، پس هر کس پس از وفاتش او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حجهاى مرا براى وى مى‌نویسد». {ابن شهرآشوب، شیر الدین أبی عبد الله محمد بن علی المازندرانی (متوفای588 هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 272، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة ـ النجف، 1345هـ.}

2- وفات امیر المؤمنین علیه السلام در روایات شیعه و سنی:

«وکان مع أخیه الحسن بعد وفاة أبیه علیهم السلام عشر سنین وبقى بعد وفاة أخیه الحسن علیه السلام إلى وقت مقتله عشر سنین _ امام حسین علیه السلام، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن علیه السلام و ده سال پس از ایشان زندگى کرد»{الأربلی، أبى الحسن علی بن عیسى بن أبی الفتح (متوفای693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 250، ناشر: دار الأضواء بیروت، الطبعة: الثانیة، 1405هـ‍ 1985م؛}

در روایات اهل سنت نیز در باره امیر مؤمنان علیه السلام از کلمه «وفات» استفاده شده است: «عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقکم رجل بالأمس لم یسبقه الأولون بعلم....» {إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 371 و ج 7، ص 476، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛}


«وخرج عبید الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس بعد وفاة علی ودفنه فقال: إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالى قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً...» {البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383.

3- وفات حمزه سید الشهداء در روایات:

حضرت حمزه عموى رسول خدا، در میان شیعه و سنى به «سید الشهداء» مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده شده است:

منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله... {العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.}

4- وفات عثمان در روایات اهل سنت:

عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا کشته شد، اهل سنت او را شهید مى‌دانند؛ اما در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده کرده‌اند:

ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه (47 ق هـ 35هـ). {ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، الثبات عند الممات، ج 1ص 101، تحقیق: عبد الله اللیثی الأنصاری، ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ.}
نتیجه:
وفات کلمه‌اى است عام که هم شامل مرگ طبیعى و هم شامل شهادت مى‌شود؛ زیرا در بسیارى از موارد حتى در کتاب‌هاى معتبر، نسبت به شهادت امام حسین، امیر مؤمنان، جعفر طیار علیهم السلام و همچنین در باره خلیفه دوم و سوم نیز کلمه وفات به کار رفته است.

 

3- علت احیای فاطمیه چیست و چه سودی برای ما دارد؟

قطعاً تمام آثار و برکاتی که در رابطه با برپایی مجالس عزادرای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) وجود دارد، در برپایی مجالس عزای سیدة النساء العالمین حضرت زهرای اطهر(س) نیز وجود دارد. ما با شرکت در این مراسمات یا برگزاری آنها، خود را به اهل بیت پیامبر (ص) نزدیک تر می کنیم، مناقب و کمالات آنها را بیشتر می شناسیم و وظیفه خود در محبت اهل بیت (علیهم السلام) را انجام می دهیم:

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏[شوری/23] بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]»

این مجالس، مجالسی است که معارف دینی را نشر می دهد، و انسان را در پیمودن مسیر الهی کمک می کند. خصوصا که تضرع و گریه در مصائب اهل بیت، پلیدی های دل را می شوید و اثر گناهان در ایجاد قساوت را رفع می کند. و حضور در این مراسمات، خود نشانه ای از تقوا است:

«مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[حج/32] هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.»

همچنین باید به اثر عظیم این مجالس، در تبلیغ حق توجه داشت. تمام مصائبی که حضرت زهرا(س) تحمل نمودند، در جهت احیای مسیر صحیح توحید بود. مسیری که بعد از پیامبر(ص) عده ای آن را به انحراف کشاندند. اما حضرت زهرا(س) با ایستادگی خود، و نثار جانش، کوشید تا چراغی در تاریخ روشن کند که تمام جویندگان حقیقت، آن را بیابند.

از همین رو می بینیم که باطل پیشگان، چقدر از برپایی این مراسمات خشمگین می شوند و سعی در بی رونق کردن آن می کنند و در این راه از انواع ترفندها مثل شبهه پراکنی و ... استفاده می کنند. آنها سعی می کنند چراغ مسیر هدایت را خاموش کنند، تا کفر و نفاق مسیر انحراف پوشیده ماند، اما خدای متعال اراده کرده است که نور حقیقت همه جا را فراگیرد:

«یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ[توبه/32] آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خدا جز این نمى‏ خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند.»

4-چرا باید امام علی در برابر هجوم اعراب به منزل ایشان ساکت باشد؟
یکی از بخش های مهم زندگانی امام علی(ع) سکوت 25 ساله او در برابر خلفای سه گانه است. رویکرد سیاسی و سکوت امام در برابر خلفا بدان معنا نیست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته و خلفا را تأیید می کرد، بلکه سکوت امام در راستای حفظ وحدت اسلامی[1]، حفظ دین[2] و فراهم نبودن شرایط قیام بود.[3]

سکوت امام علی(ع) در برابر شکنجه حضرت زهرا(س) نیز در راستای همان سکوت 25 ساله امام شکل گرفته است. بی تردید علی(ع) یکی از شجاع ترین انسان‌ها بود و عدم دفاع امام مبتنی بر ترس از مرگ و یا بی اعتنایی در برابر شکنجة حضرت زهرا(س) نبود بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرایط دفاع فراهم نبود و امام قدرت لازم برای احقاق حقوق از نظر اجتماعی و یاران را نداشت.

در این جا لازم است که نحوة بیعت گرفت از امام و هجوم افراد حکومت به خانة علی(ع) بیان شود، تا معلوم گردد که از علی(ع) قدرت دفاع سلب شده و شرایط لازم برای قیام فراهم نبوده است.

بعد از شکل گیری سقیفه، عمر به همراه برخی افراد دیگر به دستور ابابکر به خانة علی(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد کمی که متحصن شده بودند، بیعت گیرند.[4]

مأموران خلیفه خطاب به متحصّنان گفتند: هرچه زودتر خانه را ترک کنند، ‌ولی آنان از خانه بیرون نیامدند. در این هنگام مأمور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند.[5]

ابن عبد ربه اندلسی می نویسد: "خلیفه به عمر مأموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند واگر مقاومت کردند، با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند.

در این موقع با فاطمه روبه برو شد. دخت پیامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده ای خانة ما را به آتش بکشی؟ وی گفت: آری، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید.[6] مأمور خلیفه آتشی بر افروخت و پس فشاری به در آورد و وارد خانه شد، ولی با مقاومت فاطمه رو به رو گردید.[7]

برخی از مورخان شیعی نوشته اند که متأسفانه عوامل حکومت با وضع دلخراش و دردناک حضرت علی(ع) را به مسجد بردند، که چهل سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل می کند.[8] معاویه خطاب به علی(ع) گفت: تا آن جا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش برای بیعت به طرف مسجد کشاندند.[9]

یعنی نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س) بلکه حتی نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.

شکنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت که امام علی(ع) بارها اظهار ناراحتی نمود تا آن جا که فرمود: "بدترین درد آن است که همسر کسی شکنجه شود و شوهرش نتواند دفاع نماید".

البته قدرت دفاع نداشتن،‌ به معنای ضعف و ترس حضرت نیست، بلکه مقصود این است که به خاطر مصالحی، در موضوع حق حاکمیت بر مسلمانان که بزرگترین حق حضرت علی(ع) و حق مردم مسلمان بود، سکوت کرد، در مسایل شخصی مانند شکنجه حضرت زهرا و شکنجه خود حضرت نیز سکوت کرد. و این روش امامان دیگر نیز بوده است که در مسئلة مصالح اسلام و مسلمانان از بسیاری از حقوق خود گذشته و حتی جان خود را فدا نموده و بعضاً راضی شدند که خانواده شان اسیر شود.

جای تردید نیست که رحلت پیامبر گرامی(ص)، جامعه اسلامی را با ضایعه‏ای بسیار دردناک و بزرگ روبه‏رو ساخت. این رخداد غم‏بار، فرصتی بود تا دشمنان داخلی و خارجی، کینه‏های خود را اظهار کرده به اسلام ضربه بزنند. بنابراین، رسالت امیر مؤمنان و دیگر یاران پیامبر که 23 سال پیامبر را یاری کرده بودند، بسیار خاص بود. در چنین موقعیّتی علی(ع) چه راهی را می‏توانست برگزیند؟ حضرت یا باید شمشیر برمی‏داشت که نتیجه‏اش اختلاف، و نابودی اسلام و زحمات 23 ساله رسول مکرّم(ص) بود یا سکوت می‏کرد و از حقّ خود چشم می‏پوشید.

علی(ع) فردی نبود که فقط به مصالح خودش بنگرد ، او به حفظ و گسترش اسلام می‏اندیشید. اگر حضرت امیر(ع) در آن ایّام به شمیشر دست می‏برد، با توجّه به نو پا بودن اسلام و مکتب رسول خدا نابود می‏شد.

علی(ع) در حدیثی می‏فرماید: «شما خود می‏دانید من از همه برای خلافت شایسته‏ترم. به خدا سوگند!مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد، و فقط بر من جور و جفا شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد».[11]

اتّحاد مسلمانان از آرزوهای امام بود. حضرت می‏دانست که آیین اسلام بر پایه اتّحاد مسلمانان حفظ خواهد شد؛ بنابراین با هر آن چه ممکن بود این اتّحاد را بر هم زند، مقابله می‏کرد،بدین سبب از حقّ مسلّم خود گذشت. گرچه اتّفاق‏ها فقط به چشم‏پوشی از حق پایان نپذیرفت و نه تنها به اهل بیت او بی‏احترامی شد، بلکه درباره خود حضرت(ع) نیز ادب را رعایت نکردند، و او را از منزلش با بی‏احترامی برای بیعت به مسجد بردند، اما وی به سبب وضعیّت خاصّ زمان،شمشیر از نیام برنکشید.

خود حضرت درخطبه سوم نهج البلاغه می فرماید:

« وطَفِقْتُ اَرْ تَإی بَیْنَ اَنْ اَصولَ بِیَدٍ جَذّاءَ ساَوْ اَصْبِرَ عَلی طَخْیَةٍ عَمْیاءَ. یَهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ وَ یَشیبُ فیهَا الصَّغیرُ وَ یَکْدَحُ فیهَا مُؤْمِنٌ حَتّی یَلْقی رَبَّهُ، فَرَایْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَدْیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیً.» (نهج‏البلاغه، خطبة 3)

در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم، یا بر تاریکی ای کور صبر کنم، تاریکی ای که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع می شود. دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر کردم درحالی که خواری درچشم و استخوانی در گلویم بود.

ابن ابی الحدید می نویسد: " در یکی از روزهایی که علی(ع) عزلت گزیده دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی فاطمه زهرا(س) او را به قیام و نهضت و بازستانی حق خویش تحریک کرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای "أشهد أنّ محمد محمداً رسول الله" بلند شد. امام رو به همسر گرامی خویش کرد و گفت: آیا دوست داری که این صدا روی زمین خاموش شود؟ فاطمه گفت: هرگز. امام فرمود:‌ پس راه همین است که پیش گرفته ام.[14]

مظلومیت علی(ع) به حدی است که زهرای مرضیه(س) صدمات و لطمات را به خاطر دفاع از حق مسلّم امام (ع) به جان خرید. امام علی(ع) می داند قدرت ندارد تا پیروز شود، و اگر حمله کند جنگ داخلی شروع می شود. آن زمان آغاز اسلام بود و چه بسا بر اثر جنگ داخلی اساس اسلام از بین می رفت. برای این که اسلام محفوظ بماند حضرت در مقابل غصب خلافت و اهانت به همسر گرامیش صبر جان فرسا را متحمل گردید

عامل دیگر سکوت امیر مؤمنان(ع)، وصیّت رسول خدا بود که فرمود: «یا اَبَا الْحَسَنِ اِنَّ الاْ ُمََّْ سَتَغدِرُ بکَ وَ تَنقُضُ عَهْدی، اِنَّکَ مِنّی بِمنزِلَِْ هارُونَ مِن مُوسی. فَقُلْتُ یا رَسُولَ الله؛ فَما تعهد انّی اِذ کان کَذلکَ فَقالَ اِن وَجَدْتَ اَعْواناً فَبادِرْ الیْهِمْ وَ جاهِدْهُمْ وَ اِنْ لَمْ تَجِدْ اَعْواناً فَکُفَّ یَدَکَ وَ اَحْقِنْ دَمَکَ حَتّی تَلْحَقَ بی مَظْلُوماً»;{12}

علی! امّت، پس از من بر تو جفا و مکر روا می‏دارند، و پیمان و وصیّت مرا درباره تو نقض می‏کنند اشاره به غدیر و وصایای دیگر رسول خدا درباره خلافت حضرت علی(ع) ) یا علی! تو برای من، مثل هارون برای موسی هستی. علی(ع) می‏گوید: عرض کردم یا رسول الله! در این هنگام وظیفه من چیست؟ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یاورانی یافتی، با عهدشکنان جهاد کن، و حقّ خود را بگیر و هر گاه یاوران و همراهان با تو نبودند، دست نگهدار و خون خود را حفظ کن تا روز ی که مظلومانه به من ملحق شو[13]

پی نوشتها:

[1] نهج البلاغه، خطبة 72؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.

[2] شرح ابن ابی الحدید، ج 17 - 18، ص 107؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.

[3] الامامه و السیاسه، ص 15.

[4] الامامه و السیاسه، دنیوری، ج 1 - 2، ص 15 - 16؛ انساب الاشراف،‌ ج 2، ‌ص 267 - 269.

[5] تاریخ طبری، ج 3، ص 202، چاپ دائره المعارف.

[6] عقدالفرید، ج 4، ص 26؛ تاریخ ابی الغداء، ج 1، ص 156.

[7] سلیم بن قیس، ص 74.

[8] فروغ ولایت، ص 187.

[9] فروغ ولایت، ص 182، به نقل از شرح ابی الحدین، ج 15، ص 186.

[10] عزالدین حسینی زنجانی، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، ج 2، ‌ص 332

[11].نهج‏البلاغه، عبده، نامه 62. نقل از فروغ ولایت، جعفر سبحانی، ص 167.

[12].بحارالانوار، علّامه مجلسی، ج 29، ص 419؛ احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 89، دارالنعمان، به تحقیق سیدمحمدباقر خراسانی/

[13].المختصر، حسن بن سلیمان الحلی، ص 61، منشورات المطبعه الحیدریه؛ حلیْ الابرار، سید هاشم بحرانی، ص 64، مؤسّسْ المعارف الاسلامیه ،اوّل، 1411 ه’ ق ، و المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص 364، مؤسسْ الثقافْ الاسلامیه

 

5- آیا غیرت و مردانگی علی (ع) اجازه می‌دهد که زهرا (س) در را برای مهاجمان باز کند؟

زهرا (س) یک زن پرده‌نشین (مخدره) است. پس چگونه با مردان رو به رو می‌شود؟
چرا در را حسنین، یا فضّه یا علی (ع) یا زبیر یا یکی از بنی‌هاشمی که در خانه بودند، باز نکردند؟

أوّلاً: آن چه که از برخى از روایات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک در ورودى منزل نشسته بود و با دیدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.
مرحوم عیاشى در تفسیر، شیخ مفید در الإختصاص و... نوشته‌اند
:

عمر گفت: برخیزید تا پیش او (علی) برویم، پس ابوبکر، عمر، عثمان،‌ خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة،‌ ابوعبید جراح، سالم مولى ابوحذیفة، قنفذ و من به همراه او راه افتادیم، چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را که از شاخه‌های خرما ساخته شده بود، با لگد شکست، سپس وارد خانه شدند و علی را بیرون آوردند در حالى که کمرهای خود را بسته بودند
.
و در روایت سلیم نیز آمده:

عمر آمد تا به خانه رسید، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحیف و لاغر شده بود، عمر در را کوبید و گفت: اى پسر ابوطالب! در را باز کن، فاطمه فرمود: اى عمر به ما چه کار دارى؟
ما را با مصیبتى که گرفتارش شده‌ایم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز کن وگرنه آن را به آتش مى‌کشم
.
فاطمه فرمود: آیا از خداوند نمى‌ترسى که وارد خانه ما مى‌شوی، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افکند و آن را سوزاند
.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ
) کتاب سلیم بن قیس، ص 864، تحقیق محمد باقر الأنصاری، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.

ثانیاً: حضرت صدیقه شکى نداشت که جمعیت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است که بدون اجازه وارد خانه کسى نشوید:
یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیر بُیُوتِکُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِکُمْ خَیر لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
.
فَإِن لَّمْ تجدُواْ فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ‏ یُؤْذَنَ لَکمُ‏ْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکىَ‏ لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم‏. النور / 27 و 28
.
اى افرادى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این براى شما بهتر است شاید متذکّر شوید
!
و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید این براى شما پاکیزه‏تر است و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است
!.
همسران رسول خدا (ص) و باز کردن دَر برای نامحرم:
نگاهى به روش پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم در موضوع مورد بحث، بهترین دلیل بر محکومیت شبهه انگیزان است؛ چرا که موارد گوناگونى در کتاب‌هاى شیعه و اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله به همسرانش اجازه مى‌داد تا درب خانه را به روى دیگران
( نا محرمان ) باز کنند.
الف: امّ سلمه و باز کردن دَرِ خانه برای علی (علیه السلام
):
عن علقمة عن عبد الله قال خرج رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) من بیت زینب بنت جحش وأتى بیت أم سلمة فکان یومها من رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فلم یلبث أن جاء علی فدق الباب دقا خفیفا فانتبه النبی ( صلى الله علیه وسلم ) للدق وأنکرته أم سلمة فقال رسول الله ( صلى الله علیه وسلم
) قومی فافتحی له
رسول خدا (ص) از خانه زینب دختر جحش بیرون آمد و وارد خانه امّ‌سلمه شد؛ چون آن روز نوبت آمدن آن حضرت به خانه وى بود، مدتى نگذشته بود که علی آهسته دقّ الباب کرد، رسول خدا (ص) بیدار شد، امّ‌سلمه پاسخ نداد، پیامبر فرمود: بلند شو و در را باز کن
....
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای571هـ
)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج 42، ص 470، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995
الرافعی القزوینی، عبد الکریم بن محمد (متوفای623 هـ
)، التدوین فی أخبار قزوین، ج 1، ص 89، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت تحقیق: عزیز الله العطاری، 1987م.
ب: عائشه به دستور رسول خدا (ص) دَر را برای علی (ع) باز کرد:
نماز صبح را با رسول خدا (ص) خواندم، با آن حضرت از مسجد بیرون آمدم، اگر جایى مى‌رفت به من خبر مى‌داد و هنگامى که دیر بر مى‌گشت سراغ وى مى‌رفتم تا مطلع شوم؛ چون دورى او را نمى‌توانستم تحمل نمایم، فرمود: به خانه عائشه مى‌روم، من نیز نزد فاطمه رفتم و در کنار حسن و حسین همه خوشحال بودیم، سپس به طرف خانه عائشه رفتم و دَر زدم، گفت: کى هستى؟
گفتم: علی،
گفت: پیامبر استراحت مى‌کند، برگشتم و دو مرتبه رفتم و دَر را کوبیدم، گفت: کیستى؟
گفتم: علی،
گفت: پیامبر را کارى است، دلم طاقت نیاورد، براى دفعه سوّم دقّ الباب کردم، عائشه گفت: کیستى؟
گفتم: علی، صداى رسول خدا را شنیدم، فرمود
:‌اى عائشه دَر را باز کن، عائشه دَر را باز کرد و من وارد شدم....

آنچه گذشت یک روایت از کتاب‌هاى شیعه و یک روایت از کتاب‌هاى اهل سنت بود که به عنوان نمونه ذکر شد که در آن‌ها رسول خدا صلى الله علیه وآله با توجه به این که خود حضرتش در خانه حضور داشت اجازه مى‌داد تا همسرانش دَر را براى افراد نا محرم باز کنند، و این نشان مى‌دهد که این عمل با رعایت وظایف شرعى منعى نخواهد داشت
.
نتیجه:
اولاً: صدیقه شهیده، پشت در نرفت؛ بلکه جلوى در ایستاده بود که با دیدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله علیها پشت در نرفته بودد تا این اشکال پیش بیاید؛
ثانیاً: حتى اگر این مطلب صحت نیز داشته باشد و حضرت پشت در رفته باشد، به دلیل این که عین همین قضیه براى رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور داده‌اند که در را باز نمایند، این اشکالات دفع مى‌شود
.

 

6- شأن صدور حدیث "فاطمة بضعة منی"
وهابی ها شبهه ای ساخته اند مبنی بر اینکه حدیث "فاطمة بضعة منی" در مذمت حضرت علی(ع) از پیامبر صادر نقل شده است
!
در کتاب "صحیح بخاری" حدیث 3110 آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمة بضعة منی» یعنی: «فاطمه پاره تن من است». سپس به نقل از «مسور بن مخرمه» حدیثی جعلی نوشته است که: علی(ع) می
خواست «جُوِیریه» دختر ابوجهل را خواستگاری کند و به اصطلاع عامیانه بر سر حضرت زهرا(س) هوو بیاورد که پیامبر(ص) این سخن را فرمودهاند و منظورشان این بود که: یا علی اگر بخواهی با دختر ابوجهل ازدواج کنی باید دختر مرا طلاق بدهی!!!
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) طبق شهادت علمای رجال ـ مثل «ابن حجر» در جلد 6 کتاب "العصابة
" ، ص 94 ـ «مسور بن مخرمه» در سال دوم هجرت تازه به دنیا آمده بود. بنابراین ـ همانگونه که «ابوعلم» از علمای بزرگ دانشگاه الازهر نیز در ص 170 کتاب "فاطمة الزهراء" نوشته است ـ روایت جعلی خواستگاری علی(ع) از جویریه در سال دوم هجرت بوده است. پس در آن زمان یا «مسور» متولد نشده بود یا در قنداق بوده است!
ثانیاً) «جُوِیریة» تا سال هشتم هجرت کافر بود و ازدواج با کافر حرام است
.
ثالثاً) این دختر تا زمان حیات پیامبر(ص) ـ سال دهم هجرت ـ اصلا به مدینه نیامد تا این اتفاقات رخ دهد
.

 

7- افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
علمای وهابی جدیداً سخن مضحکی بر زبان می‏ آورند که :شهادت حضرت زهرا(س) از سال 1374 شمسی به تقویم ها اضافه شده است و تا قبل از آن این مسأله وجود نداشته است
.
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) «ابن تیمیه» رهبر وهابی
ها ـ یا بهتر است بگوییم خدا و پیغمبر وهابیها(!) ـ در کتاب جلد 4 کتاب "منهاج السنة" ص 220 نوشته است که: "کبس بیت فاطمه(س)" یعنی: «عوامل خلیفه وقت به زور وارد خانه فاطمه(س) شدند».
ثانیاً) «جوینی» استاد «ذهبی»، در کتاب "فرائد السمطین" آورده است که پیامبر(ص) فرموداند: بعد از من می
بینم که دخترم "مغمومة مغصوبة مقتولة" خواهد شد.
ثالثاً) «مرحوم کلینی» از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: مادرمان فاطمه زهرا(س) شهیده است
.
رابعاً) «شهرستانی» در جلد اول کتاب "الملل والنحل" ص 67 از «نظّام
» نقل می کند که خلیفه دوم با لگد به شکم حضرت زهرا(س) زد و جنین او را سقط کرد.
خامساً) موضوع بالا را «ابن حجر» در "میزان الاعتدال" و "لسان المیزان
" نیز نوشته است.

 

8- آیا اصلاً خانه های مدینه در داشتند؟


شبهه دیگری مطرح می کنند که: اصلاً خانه
های آن زمان مدینه در نداشتند و فقط یک پرده یا حصیر در منزل بود! آنها این شبهه را طرح کردند تا جریان پشت در ماندن حضرت زهرا(س) تکذیب شود.

اما پاسخ:

اولاً) قرآن کریم در سوره نور میفرماید: «ولا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوتِ آبَائِکُم أَو بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُم أَو بُیُوتِ إِخوَانِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُم أَو بُیُوتِ أَعمامِکُم أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخوالِکُم أَوْ بُیُوتِ خَالاتِکُمْ أَوْمَا مَلَکتُم مَّفَاتِحَهُ أَو صَدِیقِکُم لَیسَ عَلَیْکُم جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا» یعنی «شما در بعضی خانه ها ـ مانند خانه عمو، دایی، عمه، خاله و همچنین کسانی که مفتاح و کلید منزل خود را به شما میدهند ـ می توانید بدون اجازه غذا بخورید». حال اگر خانه، در و قفل نداشته باشد کلید معنا دارد؟ آیا روی حصیر و پرده کلید میزدند؟ یا اینکه نعوذ بالله قرآن در این موضوع اشتباه کرده است؟! باید گفت که طراحان این شبهات متاسفانه با قرآن هم آشنا نیستند.

ثانیاً) در کتاب "صحیح مسلم" ـ که معتبرترین کتاب اهل سنت پس از قرآن است ـ در جلد 6 صفحه 105 حدیث 5136 آمده است که پیغمبر اکرم(ص) دستور داده بودند که: «شبها درها را ببندید». آیا حصیر و پرده را میبندند؟! آیا به پرده می گویند در؟!


ثالثاً) «بخاری» در جلد اول کتاب "الادب المفرد" صفحه 272 نوشته است که: «روای می گوید سوال کردم که: درِ خانه عایشه دو لنگه بوده یا یک لنگه؟ و از چه جنسی بود؟ پاسخ می
گیرد که: یک لنگه و از جنس چوب درخت ساج بوده است». حال چطور خانه عایشه در داشته آن هم از نوع درخت ساج؛ ولی خانه حضرت زهرا(س) که دختر پیغمبر و با آن همه اوصاف بوده در نداشته است؟ 

 

9- چطور ممکن است،امیرالمونین(ع) که شیر خدا و فاتح خیبر بوده است ، درمقابل کتک خوردن همسرش هیچ واکنشی نشان نداده است؟

       پاسخ: امیرمؤمنان علیه السلام در مرحله اول و زمانى که آن‌ها قصد تعرض به همسرش راداشتند، از خود واکنش نشان داد و با مهاجم برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایى که مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله صبر پیشه کرد. در حقیقت با این کار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند که اگر مأمور به شکیبائى نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسى جرأت نمى‌کرد که این فکر را حتى از مخیله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.

روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، از تفاسیر اهل سنت

 

در ضمن قصد مهاجمین به خانه وحى این بود که امیرمؤمنان علیه السلام را به واکنش وادار کنند و با استفاده از این فرصت، ثابت کنند که شخصى همانند علی علیه السلام براى رسیدن به حکومت دنیوى حاضر شد که افراد زیادى را از دم شمشیر بگذراند و نیز اگر امیرمؤمنان علیه السلام از خود واکنش نشان مى‌داد و با آن‌ها درگیر مى‌شد، ممکن بود که فاطمه زهرا در این درگیری‌ها کشته شود، سپس دشمنان شایع مى‌کردند که علی علیه السلام براى به دست آوردن حکومت دنیایى، همسرش را نیز فدا کرد و در حقیقت او بود که سبب کشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار یاسر، یار وفادار امیرمؤمنان علیه السلام چنین کردند

در خطبه سوم نهج البلاغه مى‌فرماید:

در این اندیشه فرو رفته بودم که: با دست تنها (با بى یاورى) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریکیى که پدید آورده‏اند صبر کنم، محیطى که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مى‏دارد.

(عاقبت) دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبائى ورزیدم؛ ولى به کسى مى‏ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود مى‏دیدم، میراثم را به غارت مى‏برند.

امیرمؤمنان علیه السلام، به همان دلیل از خود واکنش نشان نداد که رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام کشته شدن سمیه، مادر عمار یاسر توسط مشرکان و تعرض آن‌ها به وی، از خود واکنشى نشان نداد.

رسول خدا (ص)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه مى‌دید و مى‌فرمود: اى خاندان یاسر! صبور باشید که وعده‌گاه شما بهشت است مگر نه این که رسول خدا صلى الله علیه وآله غیورترین و شجاع‌ترین فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نکرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا کند.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۱۹
محمد مهدی متقی